1 2 3 4
5 6 7
9 8
جستجو درعناوين خبری
  بگرد
جستجوی پيشرفته | راهنما
آخرين رويدادها سينمايی
گزارشات
مصاحبه ها
نقدها و مقالات
اخبار فيلم
فيـــلمهای در دست توليد
محصولات آينده سوره
اخبار هنرمندان
اخبار جشنواره ها
اخبار اصناف سينمايی
اخبار دفاتر تهیه و توليد
اخبار سينمای جهان
روزشمارسینما
خبرگزاری ها
 تعداد بازديد : 586  تاريخ مخابره خبر:  ۱۲/۱۱/۱۳۸۵  نوع : خبر
 کد خبر : 138511120308  ساعت مخابره خبر: ۱۲:۵۳:۲۰
    ۱۳۸۵/۱۱/۱۲                              تاريخ نشر خبر :  
 

مروري بر فيلمهاي اكران سال 85

تحويل سال سينماي ايران

تقويم سينمايي سال 85 ايران، كمي زودتر از آغاز سال شروع شد يعني درست پس از جشنواره بيست و چهارم. فيلمهاي «چهارشنبه سوري»‌ و «ما همه خوبيم» از اسفندماه به اكران سينماها پيوستند و نمايش آنها با آغاز سال جديد هم ادامه پيدا كرد.

    «چهارشنبه سوري» اصغر فرهادي، فيلمي اجتماعي از كارگرداني است كه نگاه ظريف و موشكافانه اي به جزئي ترين حواشي موضوع انتخابي خود دارد. همانطور كه سالها پيش در دوسري مجموعه تلويزيوني «داستان يك شهر» به طرح جزئياتي از زندگي روزمره جامعه معاصر پرداخت كه شايد كمتر مجموعه اي در سيما توانسته با آن برابري كند. نگاه تلخ و گزنده فرهادي در فيلمهاي «رقص در غبار» و «شهر زيبا» با محور قراردادن معضل بازپرداخت مهريه و قتل غيرعمد، در سطح اين معضلات باقي نمي ماند بلكه سيري دارد به شكل گيري روابطي از جنس نامعمول كه با تعريف فيلمساز برجسته مي شود. در «چهارشنبه سوري» هم زندگي دوگانه مردان كه به تازگي سوژه فيلمهاي متعددي قرار گرفته، دستمايه اوليه فيلمساز شده تا در دل اين قصه به تعاريف جديدي از شخصيت هاي كليشه شده برسيم. در نهايت كلاف سردرگمي كه فيلمساز در پايان فيلمهايش اصراري بر بازكردن آن ندارد و با اين شيوه دنياي فيلم را به دنياي واقعي پيوند مي زند.
    «ما همه خوبيم» نخستين فيلم بلند بيژن ميرباقري پس از تجربه هاي متعدد در عرصه فيلم كوتاه است. فيلمي كه با نگاه حرفه اي به جايگاه مستقل فيلمنامه نويس،‌ به نظر سهل و ممتنع مي آيد. فيلم قصه ساده خود را كه تأثيرات عدم حضور يك سفر كرده است، در خانواده اي از طبقه متوسط دنبال مي كند و اصرار به ايجاد تعليق و كنش و واكنش هاي متداول را در روايت ندارد. روايت زندگي در هم فرو رفته خانواده زماني اهميت و كاركرد لازم را پيدا مي كند كه دوربين خانگي به كمك مي آيد تا تظاهر، عشق، نفرت، غم و دلتنگي آدم ها را به تصوير بكشد.
    فيلمهاي «يك تكه نان»، «هوو» و «زير درخت هلو» با پيوستن به اكران نوروزي، به نوعي پاسخگوي نيازهاي اين مقطع زماني بودند. هرچند در اين ميان «يك تكه نان» كمال تبريزي با انتظار طولاني كه براي اكران كشيده بود به نوعي تناسب نداشتن خود را با اين فصل اكران به رخ مي كشيد. فيلمي متعلق به جريان سينماي معناگرا كه شخصيت اصلي خود را از قشري انتخاب كرده كه مستعد ارتباط با عالم معنا و ماوراست و گرفتار كليشه معمول: آدم ساده دلي كه سرعت انتقال كمي دارد و بدون آنكه حرف بزند و عكس العمل خاصي نشان دهد، ناظر خاموش اتفاقات پيرامون است.
    «هوو» عليرضا داوودنژاد به نوعي سير فيلمهاي غريب اين فيلمساز را كمي تعديل مي كند. اين متعارف و البته ملموس بودن تا حد زيادي مديون حضور رضا عطاران است كه كمدي خاص خود را در عرصه روايت و بازيگري وارد فيلم كرده و قصد دارد تعريف جديدي از زندگي دوگانه مردان بدهد. به اين مفهوم كه اين گرايش را در جلوه نوعي سادگي و عام بودن سنتي زن دوم ترسيم مي كند كه نقطه مقابل زن امروزي و متجدد اول قرار دارد. فيلمي كه در عرصه كمدي هم بيش از هر چيز به در دسترس و عام بودن پهلو مي زند.
    «زير درخت هلو» ادامه موفقيت زوج طهماسب ـ جبلي در عرصه كمدي است. فيلمي كه با تأكيد بر چند تعريف جديد در دنياي قصه سعي مي كند داستاني تازه تعريف كند و تا حدي زيادي هم موفق مي شود. حكايت خانداني كه با ديدن يك خواب مشترك در زير درخت هلو به انتظار مرگي مي نشينند، نوكري كه مهره مار دارد و زنان مجذوب او مي شود و كلفتي كه از هلو متنفر است و... همه اينها بر بستر قصه اي قرار مي گيرند كه در انتها به يكدلي آدم هاي خوب و بد فيلم منجر مي شود و كمدي مفرحي را براي مخاطب تدارك مي بيند.
    «آتش بس»، «شام عروسي»، «ازدواج به سبك ايراني» و «چند مي گيري گريه كني؟» از فيلمهاي كمدي به نسبت معقول تري بودند كه به فروش درخوري هم دست پيدا كردند. «آتش بس»‌ تهمينه ميلاني فيلمي است كه با محوريت كشمكش هاي يك زوج از آغاز آشنايي تا ازدواج و جدايي زودهنگام، به نوعي سعي در طرح مباحث روانشناختي دارد و با پرداخت طنزگونه مبحث «كودك درون» مي تواند انعكاس خوبي براي اين موضوع در يك فيلمنامه و فيلم سينمايي ارائه كند. فيلمي كه با تكيه بر بازيگران چهره و بازي به نسبت متفاوتي كه كارگردان مي تواند از آنها بگيرد، تبديل به پديده فروش مي شود.
    «شام عروسي» ابراهيم وحيدزاده، همچون كارهاي قبلي فيلمساز، يك كمدي شلوغ و پرشخصيت است كه وجه امتيازش را علاوه بر فيلمنامه اي به نسبت حساب شده كه در شوخي با برخي ژانرها و فيلمها ماندگار سينماي ايران مانند «آژانس شيشه اي» موفق عمل مي كند، مديون انتخاب نامتعارف بازيگران و حضور آنها در نقش هايي است كه شايد كمتر كسي حدس مي زد. حضور نيكي كريمي و امين حيايي در نقش شخصيت هايي بزرگتر از سن خود و... كمك زيادي در تازه نمايي فضاي فيلم و جنس روابط مي كند.
    «ازدواج به سبك ايراني» را مي توان انعكاس تعبيري ساده انگارانه از گفتگوي تمدن ها، بازنمايي آثار تاريخي تمدن ايران و البته رويارويي سنت و مدرنيسم تلقي كرد. فيلمي كه به همه موضوع هيا مطرح شده فقط در حد آيتم هاي سطحي نگاه مي كنند و نمي تواند به كمدي و وجه طنز غالب فيلم، عمقي ببخشد.
    «چند مي گيري گريه كني؟» نخستين فيلم بلند شاهد احمدلو پس از چند فيلم كوتاه است كه مورد توجه قرار گرفته اند. كمدي شلوغي كه موقعيت جذاب يك مؤسسه عروسي ـ عزا را با تعدد شخصيت هاي فرعي و خطوط قصه از دست مي دهد و نمي تواند در انتخاب لحن طنز و تلخ، متعادل عمل كند. به همين دليل است كه فيلم با فاصله گرفتن از يكدستي در هر سكانس، سازي خاص مي زند و در پايان هم ميان اين دو سرگردان است.
    «به نام پدر»، «طبل بزرگ زير پاي چپ» و «ميم مثل مادر» سه فيلمي است كه به طور برجسته به دفاع مقدس و آدم هاي آن مي پردازند. «به نام پدر» ابراهيم حاتمي كيا مستقيم ترين فيلم درباره آدم هاي دفاع مقدس است. مردي كه تاوان مين هايي را مي پردازد كه در زمان جنگ كاشته و هم اينك اين مين ها موجب قطع شدن پاي دخترش شده است و بايد به نوعي پاسخگوي پرسش آنها باشد. قهرمان هميشگي حاتمي كيا كه در برخورد با جامعه معاصر به جاي مين كاشتن خود را به كشف معدن مشغول كرده، اين بار رويارويي با نسل جواني دارد كه از زمان «آژانس شيشه اي» مدعي است و حالا رويارويي در شرايطي نابرابر رخ مي دهد. او خودش هم پرسش هاي بي جواب متعددي دارد كه يك شنونده مي طلبد. آيا براي پيداكردن يك شنونده بايد باز هم به اجباري مشابه «آژانس شيشه اي» و «ارتفاع پست» تن بدهد؟
    در «طبل بزرگ زير پاي چپ» اگر ويژگي تاريخي دفاع مقدس را از فيلم بگيريم چه اتفاقي مي افتد؟ هيچ چيز چون مسأله شخصيت ها و كشمكش آنها وابسته به شناسنامه جنگ ما نيست بلكه بحث روحيات مختلف انساني است كه در تعامل با هم، دچار چالش و تأثيرپذيري مي شوند و مي تواند درهر جاي ديگري جز كشورمان هم مطرح شود.
    «ميم مثل مادر» رسول ملاقلي پور هم به طور غيرمستقيم به دفاع مقدس مربوط مي شود و بيشتر روايتگر داستان ملودرام يك مادر تنها با فرزند بيمارش است كه با زندگي و مشكلاتش دست و پنجه نرم مي كند. فيلمي كه كمتر از هميشه متعلق به كارگردانش است، چون ديگر قهرمانش فرياد نمي زند و دچار كشمكش و تعارض ميان دنياي ذهني خود و اجتماع پيرامونش نيست. فيلمي كه كمترين نسبت به ملاقلي پور هميشگي را دارد.
    «كافه ستاره»، «به آهستگي»، «باغ هاي كندلوس»، «تقاطع»، «چه كسي امير را كشت؟» و «زمستان است» به نوعي فيلمهاي متفاوت و نامتعارف امسال بودند كه در ساختار روايي هم اين ويژگي را لحاظ كرده بودند. «كافه ستاره» سامان مقدم، ساختار اپيزوديك را براي روايت خود انتخاب مي كند تا با محور قراردادن زندگي سه زن در مقاطع سني مختلف ـ كه در محله اي در جنوب شهر زندگي مي كنند ـ تعريف آنها را از عشق به چالش و هم مواجهه سنت و مدرنيسم را در محله قديمي به تصوير بكشد. محله اي با امامزاده و مناسبات سنتي كه آرام آرام برج هاي بلند، ميز بيليارد و مناسبات امروزي را در بطن خود پذيرا مي شود.
    «به آهستگي» مازيار ميري با شيوه روايتي خاص، قصد دارد تا مفهوم قضاوت، خيانت و... را به چالش بكشد. وقتي مرد در غيبت همسرش با قضاوت هاي مختلف همسايه ها و... مواجه مي شود و چاره را در اين مي بيند كه جسدي را اشتباه شناسايي كند تا همه شبهات را همراه با جسد ناشناس دفن كند. اما حقيقت او را به رويارويي مي طلبد تا با انتخاب يكي از سه راه پاياني، به ناگزيري خود رأي دهد. فيلم با نوعي روايت متقاطع كه نمي تواند در خدمت داستان قرار بگيرد. مفهوم پيچيده خود را به كلاف سردرگمي بدل مي كند كه الكن باقي مي ماند.
    «باغ هاي كندلوس» ايرج كريمي به تبع فيلمهاي قبلي كارگردان، در فضايي نامتعارف، قصه عشقي را تعريف مي كند كه كنار هم قرارگرفتن برش هاي اين روايت در گذشته به مدد خط قصه زمان حال امكانپذير است. خط قصه سه دوستي كه براي دلمشغولي خود دنبال گور دو نفر از دوستانشان هستند كه در عشق شهره بوده اند. جست و جويي كه به بازشناسايي عشق و مفاهيم عاطفي در زندگي هاي آسيب ديده هر يك مي پردازد.
    «تقاطع» ابوالحسن داوودي با محوريت يك تصادف كه موجب مواجهه اجباري پنج فرد مختلف مي شود، ساختار متقاطع را به مدد مي گيرد تا برش هاي برجسته زندگي اين پنج نفر را به موازات هم پيش ببرد و تأثير يك سهل انگاري را در دل تصويري كه ارائه مي دهد، ترسيم كند. فيلمي كه روايتي مدرن از جامعه معاصر امروزي دارد.
    «چه كسي امير را كشت؟» مهدي كرم پور با روايت 7 شخصيت از امير،‌ در روندي كه از تظاهر به واقعيت و در نهايت اعتراف به قتل مي انجامد، روانشناسي اين شخصيت ها را هم مورد بررسي قرار مي دهد. علاوه بر اين، فيلم با انتخاب ساختار جسورانه حضور هر شخصيت در لوكيشني مجزا و مونولوگ هاي طولاني با دوربين به نوعي خطركردن است. ارائه شناسنامه اي خاص و با جزئيات از هر شخصيت با ديالوگ هايي كه ادبيات خاص هر فرد را برجسته مي كند كمك مي كند كه فيلم در عرصه نوآوري چند گام از فيلمهاي ديگر فاصله بگيرد.
    «زمستان است» رفيع پيتز فيلمي وامدار اقتباس ادبي است كه به دليل شرايط اكران مهجور واقع شد. پيتز روايت خود را از داستان «سفر» دولت آبادي در بي زماني و بي مكاني ارائه مي كند. قصه اي كه با پيوستگي به شعر اخوان ثالث و آواز شجريان به نوعي اداي دين به اين سه هنر است.
    «باغ فردوس پنج بعد از ظهر»، «غروب شد بيا»، «بربادرفته»، «ستاره است» و «روياس خيس» از فيلمهاي به نسبت نامتعارف نسبت به جريان فيلمسازي كارگردان و حتي جريان روز هستند.
    «باغ فردوس پنج بعد از ظهر» سيامك شايقي، ايده جذاب مثلث عشقي را كه دو ضلع آن يك مادر و دختر هستند. بر بستر قصه اي از مسائل يك روانپزشك و البته دلمشغولي هاي دختري كه از مردان اطرافش ضربه خورده،‌ روايت مي كند. قصه اي كه به نوعي جايگاه واقعي بيمار و پزشك را دچار بازنگري مي كند و البته با مشكل انتخاب لحن، يكچارچه نبودن و واقع نمايي همراه است.
    «غروب شد بيا» انسيه شاه حسيني سعي مي كند سنت هاي قومي را در روايت خود مورد بازنگري قرار دهد كه فقط در همين سطح باقي مي ماند و نمي تواند در عرصه قصه گويي و داستان پردازي موفق عمل كند.
    «برباد رفته» از معدود فيلمهاي سياسي محض است كه سعي مي كند از اين تعريف فاصله نگيرد و اصول درام را به خوبي با دغدغه هاي سياسي روز و بزرگنمايي شده پيوند مي دهد.
    «ستاره است» فريدون جيراني دومين اپيزود از سه گانه «ستاره ها» است كه زندگي ستاره سينمايي را روايت مي كند كه مشهور و چهره است. فيلم به نوعي مرز باريك ميان بازي و واقعيت، بازي هاي خود خواسته و اجباري را به چالش مي كشد و با ترسيم فضايي نامتعارف از توهم و واقعيت، در انتها همه چيز را به تحليل مخاطب وامي گذارد.
    «سوغات فرنگ»، «زن بدلي»، «گرگ و ميش»، «بي وفا»، «تله»، «گيس بريده» و «قتل آن لاين» از فيلمهاي گيشه اي و مخاطب پسندي هستند كه البته ميزان توجه آنها به گيشه و اصول حرفه اي فيلمسازي متفاوت است.
    «قتل آن لاين» نخستين فيلم بلند مسعود آب پرور است كه تجربه هاي موفقي در عرصه تلويزيون دارد. او در اين فيلم با قراردادن موضوع به روز ارتباطات اينترنتي بر بستر قصه اي پليسي، قصد دارد فيلمي پرتعليق و كشش و البته جوان پسند ارائه كند. فيلمي كه انتخاب بازيگرانش هم در خدمت اين دغدغه است و نوع پرداخت تصويري و...هم تلاش فيلمساز براي رسيدن به اين مفهوم در نخستين تجربه را پررنگ مي كند.
    «تله» سيروس الوند، «بي وفا» اصغر نعيمي و «گيس بريده» جمشيد حيدري با نگاهي سهل به گيشه و مخاطب سعي دارند تكليف خود را از ابتدا با مخاطب روشن كنند. هرچند در «بي وفا» به عنوان نخستين تجربه فيلمساز مي توان اين رويكرد را درست يا غلط به نوعي اثبات حضور تلقي كرد كه او را به رويكردي ساده انگارانه به كليشه ها واداشته، اما در «تله» حرام شدن ايده بالقوه جذاب فيلم را در رويكرد گيشه اي فيلمساز و نگاه سطحي به روابط علت و معلولي و... نمي توان از نظر دور داشت.
    «سرود تولد»، «مرباي شيرين» و «آلبوم» فيلمهايي هستند كه به سينماي مهجور كودك و نوجوان تعلق دارند.
    «مرباي شيرين» مرضيه برومند» پس از سالها وقفه به نمايش درآمد. فيلم موزيكالي كه يك اقتباس ادبي از قصه مرادي كرماني است ولي عواملي چون نوع تبليغات و درنيامدن فضا و حال و هواي كلي فيلم به آن ضربه زده است.
    از «ابراهيم خليل الله»، «وقتي همه خواب بودند»، «اينجا چراغي روشن است» و «كودك و سرباز» مي توان به فيلمهاي مذهبي ـ معنوي تعبير كرد. «ابراهيم خليل الله» محمدرضا ورزي روايتي تاريخي از زندگي حضرت ابراهيم (ع) است كه سعي مي كند با در نظر گرفتن چند مؤلفه، از فيلمهاي تاريخي معمول فاصله بگيرد. كاهش تعداد شخصيت هاي فرعي، تمركز بر شخصيت اصلي و عملكرد وي، تكيه بر قصه هاي قرآني آشنا و حركت در زمان و مكان از عواملي است كه تا حد زيادي در فيلم جواب داده اند.
    «وقتي همه خواب بودند» فريدون حسن پور، قصه يك حج مجازي را با تكيه بر مؤلفه هاي عيني سفر حج ترسيم مي كند كه در سير روايت نمود خوبي پيدا مي كند.
    «اينجا چراغي روشن است» و «كودك و سرباز» دو فيلم رضا ميركريمي هستند كه پس از سالها به اكران عمومي رسيدند. دو فيلمي كه مي توانند شخصيت حرفه اي فيلمساز را پس از چهار فيلمي كه ساخته واجد ويژگي مهمي كنند كه عبارت است از نگاه سالم او به تابوها كه به او اجازه ورود به حيطه هايي پراز خطر را مي دهد. حكايت امامزاده اي كه به واسطه متولي ساده دلش مي تواند فاصله عميق مردم با معنويت را پر كند، در «اينجا چراغي روشن است» و حكايت همراهي اجباري دزد و پليس است كه دچار تأثيرپذيري بطئي از هم مي شوند در «كودك و سرباز» برگرفته از همان سلامت نگاه است.
انتهای پیام /

 
   
 
    خانه |  درباره ما  |  تماس با ما  |  قوانین و مقررات  |  منابع |  جشنواره سينما |  خبر  
  كليه حقوق اين سايت براي sourehcinema.com محفوظ ميباشد
Copyright © 2003-2016 SourehCinema.com All rights reserved
توسعه دهندگان سايت  Email: info@sourehcinema.com