1 2 3 4
5 6 7
9 8
جستجو درعناوين خبری
  بگرد
جستجوی پيشرفته | راهنما
آخرين رويدادها سينمايی
گزارشات
مصاحبه ها
نقدها و مقالات
اخبار فيلم
فيـــلمهای در دست توليد
محصولات آينده سوره
اخبار هنرمندان
اخبار جشنواره ها
اخبار اصناف سينمايی
اخبار دفاتر تهیه و توليد
اخبار سينمای جهان
روزشمارسینما
خبرگزاری ها
 تعداد بازديد : 328  تاريخ مخابره خبر:  ۲۵/۱۰/۱۳۸۵  نوع : خبر
 کد خبر : 138510250207  ساعت مخابره خبر: ۱۲:۴۱:۵۲
    ۱۳۸۵/۱۰/۲۵                              تاريخ نشر خبر :  
 

نگاهي به «خانه‌اي روي آب» بهمن فرمان‌آرا

رستگاري يک مرد به انتها رسيده

برنامه تماشاخانه يک حوزه هنري استان تهران در ادامه نقد و بررسي آثار فيلمسازان مطرح ايراني، اين هفته به «خانه‌اي روي آب» بهمن فرمان‌آرا مي‌پردازد؛ کارگرداني که سه فيلم «بوي کافور، عطر ياس»، «خانه‌اي روي آب» و «يک بوس کوچولو» را پس از انقلاب ساخته است.

    به گزارش سايت سينمايي سوره، «خانه اي روي آب» دومين فيلم فرمان آراست که به همجواري نزديک مرگ و زندگي و سير دروني شخصيتي دچار بحران روحي مي پردازد. دکتر سپيدبخت از همان ابتدا به عنوان پزشکي معرفي مي شود که احساس مي کند حالش خوب نيست و به گونه اي بي انگيزه روز را مي گذراند.
    علت خوب نبودن حال او بدون آنکه در ادامه جواب عيني و محض پيدا کند، در رفت و آمد و ارتباطات روزانه اش شکافته مي شود و در نهايت به مردي مي رسيم که در تيرگي و تباهي غرق شده است. يک بيماري روحي مزمن که در موقعيت طراحي شده فرصت بروز پيدا کرده و او را يک انسان به انتها رسيده معرفي مي کند.
    فيلم با کابوس سوررئال زير کردن فرشته آغاز مي شود و پس از آن با يکسري ارتباطات بي نتيجه و عقيم زندگي سپيدبخت برخورد مي کنيم که قسمت اعظم آن در ارتباط با زنان است. زن خياباني که در خانه او حضور دارد و در گفتگوي تلفني نوکر خانه با دکتر، کاسه عتيقه را طلب مي کند، سوپروايزر بيمارستان که رابطه عاطفي ناکامي با او داشته و در مدت شيمي درماني شدن دکتر خبري از او نگرفته، منشي جواني که به خاطر سقط جنين اجباري، فرصت بچه دار شدن را از دست داده، چون دکتر تمايلي به تعهد نداشته و ...
اينها وجوهي از شخصيت مردانه دکتر سپيدبخت هستند که در رفتار او با زنان اطرافش نمود پيدا کرده است. وقتي به رابطه ناموفق او با پدر و پسرش مي رسيم، شرايط از اين هم بدتر است. دکتر با وجود داشتن امکان نگهداري از پدري که روپا و سالم است، او را به خانه سالمندان تبعيد کرده و به خواسته او براي بازگشت وقعي نمي گذارد. البته در گفتگو با پدر به وجود گره هايي در کودکي او اشاره مي شود که حاکي از رفتار مشابه پدر در جواني و تأثير آن بر سپيدبخت است.
    بازگشت پسر دکتر از خارج هم اين حلقه را تنگتر مي کند، در شرايطي که پسر براي همراه داشتن مواد مخدر در فرودگاه بازداشت شده و پدر به اعتياد او و فاصله عميق بين شان پي مي برد. با چنين چيدماني چهره دکتر به عنوان يک مرد، فرزند، پدر و انسان خدشه دار مي شود و در واقع نقطه اميدي در سونوشت او به چشم نمي خورد. تنها نقطه روشني که در سپيدبخت مي توان در نظر گرفت آگاهي ضمني است که به خوب نبودن حال و نادرستي عملکردش دارد و آن را هم ابراز مي کند. مثلاً جايي که در مقابل گله سوپروايزر بيمارستان، اعتراف مي کند که حداقل مي توانسته حالش را بپرسد، ولي اينکار را نکرده است.
    با اين معرفي از شخصيت، فيلمساز در رويکردي نامتعارف قصد دارد رستگاري اين شخصيت را امکانپذير و به نوعي باورپذير کند. فيلم با وارد کردن يک کودک حافظ قرآن به ماجرا که پرداخت ظريفي هم ندارد به جستجوي نقاط روشن درون دکتر سپيدبخت برمي آيد و مي خواهد اين ارتباط ناملموس را با توسل به نمادهايي که کارکرد خوبي پيدا نکرده اند، باورپذير کند.
    هر چند همواره در فيلم هاي ماورايي آدم هاي مستعد ارتباط با ماواراء به گونه اي کليشه اي ساده دل و تنها و معصوم هستند و اين وجه نمي تواند همه شمول باشد، ولي رويکرد فرمان آرا هم در رستگار کردن چنين شخصيت تيره اي، نتوانسته کليشه را با ورود يک تعريف جديد احيا کند. همانطور که هر سير دروني و بيروني براي شخصيت مستلزم ترسيم مناسب دوران گذار است، پس نمي توان هر تعريف اوليه اي را صرف گذشتن از کليشه ها معنا کرد. رستگاري هم مانند همه مفاهيم که نياز به سيري خاص دارد، آداب خاصي مي طلبد.
    مولفه هاي ماورايي که فيلمساز از آنها استفاده کرده، جز پسرک حافظ قرآن، حضور پيرزني است که از سکانس خانه سالمندان ديده مي شود و در حال بافتني بافتن است. تصوير انتزاعي تقديري که در حال رقم زدن و به نوعي بافته شدن است با تمهيدات فيلمساز نمي تواند در رويه رئال فيلم وارد شود و به عنوان نمادي فرامتني باقي مي ماند.
    در فيلم به واسطه شغل دکتر که يک پزشک زنان است و زندگي پرماجرايي که داشته و دارد، يکسري شخصيت هاي فرعي حضور دارند که پرداخت پررنگ ولي کوتاه آنها نشان از تسلط فيلمساز به زواياي زندگي شان است. شايد براي کاراکتري که (رويا نونهالي) آن را ايفا مي کند، نتوان مشابه و مانندي پيدا کرد.
    زني که فقط در يک سکانس حضور دارد بدون آنکه ديالوگي داشته باشد. همه حرف ها را شوهرش مي زند و حتي ريسک چندمين زايمان زن را او مي پذيرد تا دکتر زنش را قبول کند. اما وقتي سپيدبخت قبول نمي کند و زن و شوهر مطب را ترک مي کنند، موقع بستن در، زن نگاهي به دکتر مي کند که چند لحظه بيشتر طول نمي کشد، اما عمق و حرف هاي ناگفته بسياري دارد. تأثيرگذاري همين نگاه است که دکتر را پشيمان مي کند و به جستجوي او مي رود تا با جسد در حال تشييع شدن زن مواجه شود.
    برخي شخصيت هاي فرعي هم هستند که حضورشان جنبه رو و شعاري پيدا کرده تا اين بخش از معضلات اجتماعي هم طرح شوند. دختري که روي تخت بيمارستان از بي آيندگي جوان امروز و ... انگيزه عملش حرف مي زند و نام فيلم هم برگرفته از حرف هاي اوست، نمونه اي از آن است. به نظر مي آيد دنياي سياه دکتر سپيدبخت کفايت نمي کرده و نقبي بر تيرگي جوانان هم مکمل آن شده است.
    در جستجوي دکتر براي يافتن پسرش که از مرکز ترک اعتياد فرار کرده، فيلم به جهت مفهومي و پرداخت بسيار نزديک به سکانس مشابهي در فيلم «قاچاق» سودربرگ مي شود که البته نمي تواند همان کارکرد را پيدا کند. جستجوي پدر در «قاچاق» منجر به حضور در مکان و برخورد با آدم هايي مي شود که تا به حال آنها را ناديده گرفته و به گونه اي روتين به مشغله خود در برخورد با مواد مخدر پرداخته، در حالي که فاجعه در خانه اش است.
    اما جستجوي پدر در «خانه اي ...» منجر به ارائه تصويري خبري از معضلات اجتماعي، اعتياد، فقر و ... شده، در حالي که سپيدبخت نمي تواند به تحليل خاصي هم در جهت جستجويش برسد. حضور تهديدي که از ناحيه منشي وارد زندگي سپيدبخت مي شود و نهايتاً او را قرباني مي کند هم از نکاتي است که نياز به پرداخت بطئي و ورود به لايه هاي دروني تر قصه دارد، ولي زير سايه مفاهيم نمادين فيلم رنگ مي بازد و کمتر به آن پرداخته مي شود.
انتهای پیام /

 
   
 
    خانه |  درباره ما  |  تماس با ما  |  قوانین و مقررات  |  منابع |  جشنواره سينما |  خبر  
  كليه حقوق اين سايت براي sourehcinema.com محفوظ ميباشد
Copyright © 2003-2016 SourehCinema.com All rights reserved
توسعه دهندگان سايت  Email: info@sourehcinema.com