1 2 3 4
5 6 7
9 8
جستجو درعناوين خبری
  بگرد
جستجوی پيشرفته | راهنما
آخرين رويدادها سينمايی
گزارشات
مصاحبه ها
نقدها و مقالات
اخبار فيلم
فيـــلمهای در دست توليد
محصولات آينده سوره
اخبار هنرمندان
اخبار جشنواره ها
اخبار اصناف سينمايی
اخبار دفاتر تهیه و توليد
اخبار سينمای جهان
روزشمارسینما
خبرگزاری ها
 تعداد بازديد : 332  تاريخ مخابره خبر:  ۲۵/۹/۱۳۸۵  نوع : گزارش
 کد خبر : 138509250204  ساعت مخابره خبر: ۱۳:۵۰:۱۸
    ۱۳۸۵/۰۹/۲۵                              تاريخ نشر خبر :  
 

گزارش پشت صحنه فيلم جديد منيژه حکمت

«اين سه زن» راوي دغدغه‌هاي سه نسل از زنان ايران است

منيژه حکمت در تازه‌ترين فيلم خود پس از «زندان زنان» دغدغه‌هاي سه نسل از زنان جامعه امروز ايران را روايت مي‌کند.

    به گزارش سايت سينمايي سوره، قرار است ساعت هشت صبح سر صحنه فيلم «اين سه زن» دومين تجربه بلند سينمايي منيژه حکمت باشم. نبش پل حافظ کافه کوپه محلي است که من امروز بايد از آن گزارش تهيه کنم. کافه اي که اين روزها محل رفت و آمد جواناني از نسل امروز است، نسلي که در «اين سه زن» نقش آن را پگاه آهنگراني ايفا مي کند. اما امروز نيکي کريمي (مينو مادر پگاه) دنبال دختري است که او را ترک کرده و به دنبال معناي از زندگي مي گردد.
    وارد که مي شوم مصطفي احمدي دستيار حکمت انگار منتظرم است. با اينکه همه از ساعت چهار صبح در حال فيلمبرداري هستند با چهره اي خسته به من خوشامد مي گويد. در گوشه کافه پرويز آبنار (صدابردار) وسايل خود را روي يک ميز دونفري گذاشته است. منيژه حکمت رو به روي او ديالوگ ها را براي فواد چاومه بازيگر نقش مقابل کريمي تکرار مي کند. درست رو به روي چاومه (دوست پگاه)، نيکي کريمي (مينو) پشت به دوربين روي يکي از صندلي ها نشسته است. داريوش عياري نيز همراه دستيار خود مشغول فيلمبرداري يکي از پلان هاست.
    وقتي فيلمبرداري قطع مي شود از احمدي درباره اين سکانس مي پرسم و متوجه مي شوم اينجا امروز کريمي دنبال پگاه آمده و قرار است با دوست دخترش ملاقات و از او درباره مکاني که پگاه آنجاست سئوال کند. برداشت هشتم گرفته مي شود، حکمت خيلي خسته است. فيلمبرداري فشرده اين روزها در خيابانهاي شلوغ تهران چهره او را خسته تر کرده است.
    ديالوگ هاي طولاني چاومه رو به روي نيکي کريمي کار را براي اين بازيگر که شايد تقريبا اوايل راه بازيگري باشد، سخت تر کرده است. به همين دليل او گهگاه ديالوگ ها را فراموش مي کند و برداشت دوباره از نو گرفته مي شود. حکمت نيز در اين ميان با آرامش خاطر اين ديالوگ ها را براي او تکرار مي کند. فکر مي کنم حدود 15 برداشت از اين پلان گرفته مي شود تا نتيجه کار مقبول حکمت باشد.
    در زمان استراحت کوتاه بين پلان با حکمت از «اين سه زن» مي گويم. او با خوشرويي براي من مي گويد: من در اين فيلم سعي کردم بخشي از دغدغه ها و پرسش هايم را پاسخ دهم. اين فيلم حکايت سه زن در بستر تاريخ است که هر کدام دوره هايي را از سر گذرانده اند. ماجراي «اين سه زن» در ايران در وطن ما مي گذرد. به همين دليل ما سفرهايي زيادي در کشور خواهيم داشت که البته بخشي از آن فيلمبرداري شده است.
    وي درباره کليت داستان مي گويد: اين فيلم داستان مادربزرگ (مريم بوباني ـ ماه ليلي)، مادر (نيکي کريمي ـ مينو) و دختر (پگاه آهنگراني ـ پگاه) است که هر کدام در قالب قصه تعريف مي شوند. مادر بزرگ دچار بيماري آلزايمر است و مينو نگران اوست. او گذشته را فراموش کرده و درباره آن چيزي نمي گويد. پس از گذر از ماه ليلي فيلم به گم گشتگي نسل مينو مي رسد، نسلي که انقلاب کرده و هشت سال جنگ را گذرانده. او ديدگاهها و ايده هاي نسل خود را دارد.
    حکمت از بازي خوب و روان نيکي کريمي مي گويد و اينکه او توانسته دغدغه هاي نسل خود را به راحتي به تصوير بکشد. در اين ميان درباره حضور هديه تهراني مي پرسم و اينکه چرا او اين نقش را در ابتداي کار رها کرد. حکمت با خونسردي جواب مي دهد: هديه به دليل گرفتاري شخصي نتوانست با ما همکاري کند. البته اين امر با توافقي کاملا دوستانه انجام شد. خوشبختانه کريمي در اين راه به من بسيار کمک کرد و به گونه اي از او در کنارم بسيار راضي هستم. او با بازي حساب شده اش گهگاهي با تغيير نوع فرم بازي به من کمک زيادي مي کند.
    او درباره نقش پگاه مي گويد: پگاه مينو را رها کرده و دنبال معنايي از زندگي مي گردد. او فرصت مي خواهد تا زندگي را تجربه کند. اين بخش به فاصله نسل ميان مينو و پگاه مي گذرد. پگاه دغدغه هاي خود را دارد، او حرف هاي نسل امروزي را به تصوير خواهد کشيد.
    حکمت از داريوش عياري (مدير فيلمبرداري) به عنوان يکي از مشاوران اصلي فيلمنامه نام مي برد و مي گويد: اين فيلم با فضاي فيلم قبلي من «زندان زنان» تفاوت زيادي دارد. «اين سه زن» فيلمنامه سنگين و سختي داشت. فکر کردم براي رسيدن به فيلمي مقبول بايد از مشاوران ديگري استفاده کنم. به همين دليل از حضور مصطفي خرقه پوش و داريوش عياري در نوشتن فيلمنامه کمک گرفتم. عياري در کنار من به عنوان مدير فيلمبرداري کمک هاي بسياري به روند فيلم کرد.
    از حکمت با تمام خستگي هايش مي خواهم من را در کنار عياري در اين زمان استراحت کوتاه همراهي کند تا گپي کوتاه با مدير فيلمبرداري نيز داشته باشم. هميشه فکر مي کردم صحبت با يکي از مديران فيلمبرداري موفق و برجسته کشورمان خيلي سخت باشد، ولي برخورد خوب او اين فکر را از من دور مي کند.
    در ابتدا از فضاي فيلم براي من مي گويد و اينکه بخش زيادي از اين فيلم در خيابان هاي شلوغ تهران مي گذرد و ادامه مي دهد: ما در اين فيلم فضاي بسته کمتر داشتيم، بيشتردر مکان هاي شلوغ و پررفت و آمد کار را دنبال کرديم. به همين دليل فيلم انرژي زيادي را مي طلبيد. البته عوامل گروه تلاش زيادي کردند. فکر مي کنم اين سختي ها بايد تحمل مي شد، زيرا نتيجه خوب شده است.
    از او درباره ويژگي هاي فيلم مي پرسم و اينکه آيا تفاوت هايي با کارهاي قبلي او داشته، عياري در پاسخ مي گويد: من با بخشي از فيلمنامه ارتباط بيشتري داشتم، بخشي که به تهران و نقش اصلي فيلم (مينو) مربوط مي شد. شايد در اين بخش من متفاوت تر عمل کردم. البته در بخش فيلمنامه نيز درباره اين شخصيت فيلم همفکري بيشتري داشتم. درباره شخصيت هاي ديگر نيز هر آنچه در توانم بود عمل کردم. البته اين لطف کارگردان است که من را به عنوان مشاور مي داند و گر نه من فقط همفکري داشتم.
    عياري درباره حاصل کار مي گويد: ما بخش تهران را به زودي به پايان مي بريم و به سمت بخش هاي جاده اي و شهرستان ها مي رويم. نظرات کارگردان و تغييراتي هم که در فيلم اعمال شده فکر مي کنم به دغدغه هاي حکمت و گروه او نزديک باشد و بخش زيادي از اين ايده ها به خوبي درآمده است. من شخصا از نتيجه کار راضي هستم و بايد ببينيم در ادامه چه اتفاقي مي افتد.
    هنوز گروه در حال استراحت است که حکمت مي خواهد پلان بعدي را از زاويه ديگري بگيرند. اين بار دوربين رو به روي کريمي قرار مي گيرد. صداي زيادي در کافه شنيده مي شود. بچه ها مي خواهند از همين طبقه بالا از آنها بخواهند که آرام باشند، ولي حکمت از آنها مي خواهد به حکم ادب يک نفر پائين بايستد و از آنها بخواهد ساکت باشند.
به گزارش مهر، کافه کوپه هميشه شلوغ است، ولي انگار کسي مانع حضور مشتري ها شده است. سه دختر که جواناني از نسل امروز هستند به عنوان مشتري وارد کوپه مي شوند. حکمت از يکي از آنها مي خواهد زمان فيلمبرداري از محل سکانس خارج و با اشاره وارد شود و با دوستانش سلام و احوالپرسي کند. اينجاست که متوجه شدم او سر صحنه نوع گرفتن پلان ها را تغيير مي دهد.
    نيکي کريمي خود را قبل از شروع فيلمبرداري کمي مرتب و با همان نگاه هميشگي آمادگي خود را اعلام مي کند. کريمي در اين پلان بايد خود را زني نشان دهد که سه شبانه روز است نخوابيده و خستگي او را آزار مي دهد، ولي همچنان دنبال نشانه اي از پگاه است.
    صدا، دوربين، حرکت. اين پلان هشتم از اين سکانس است. مينو از حامد مي پرسد پگاه کجاست؟ و او مي گويد پگاه ماشين او را گرفته و به مسافرت رفته است. مينو متوجه مي شود دخترش مدتي است خانه اي اجاره کرده و براي گذران زندگي در شرکتي کار مي کند. نگاه نگران و متعجب مينو ديدني است. او به خوبي نقش يک مادر را به تصوير مي کشد. گويي مدتي است دختري گمشده دارد. حامد از سختگيري هاي يک مادر مي گويد و از دغدغه هاي نسل خود که نمي خواهد کسي او را کنترل کند.
دوربين خاموش مي شود و اين بار فقط آبنار صدابردار است که صداي صحنه را مي گيرد. صداي تکان ليوان و نفس هاي مينو گرفته مي شود. به سختي کار آبنار فکر مي کنم و اينکه او چگونه توانسته در فضاهاي شهري اين امر را دنبال کند. از او مي خواهم برايم از صدابرداري بگويد. وي نيز با استقبال در اين باره مي گويد: محيط شهري و حضور در خيابان هاي شلوغ به موضوع سرگشتگي ها و درگيري هاي شخصيت اصلي فيلم کمک زيادي مي کند. محيط موجب مي شود اين کاراکتر نمود و بازتاب بهتري داشته باشد. تحمل اين سختي ها براي همراهي با موضوع فيلم لازم بود.
    آبنار صداگذاري فيلم در مراحل فني را نيز خود بر عهده دارد. به همين دليل از سنگيني اين پروژه به خوبي خبر دارد. قرار است صداي فيلم دالبي سراوند شود و براي اين موضوع قرار است مدتي صداگذاري آن را در استوديو عروج فيلم دنبال کنند. آبنار اعتقاد دارد که بايد مراحل فني در مدت زمان مناسبي و به گونه اي سر حوصله انجام شود و اينکه بخواهند اين مراحل را به خاطر رساندن فيلم به جشنواره کوتاه کنند يک ضربه بزرگي است که کارگردان به فيلم خود وارد مي کند.
    صحبت هاي من با يکي از صدابرداران موفق سينما تمام مي شود. هنوز گروه استراحت مي کنند. قرار است بعد از اين تايم آنها يک پلان از صندلي خالي مينو و حامد بگيرند. دلم مي خواهد با نيکي کريمي (مينو) صحبت کنم. از حکمت مي خواهم مرا همراهي کند. او روزهاي پايان فيلمبرداري را مي گذراند. مينو در تهران گروه را ترک مي کند و در 50 درصد باقيمانده حضور ندارد.
    از کريمي مي خواهم از مينو و دغدغه هايش براي ما بگويد. او مينو را زني تنها و مسئول معرفي مي کند: در اين جامعه اگر زني بخواهد با داشتن 40 سال سن به تنهايي کار کند بايد سختي هاي زيادي را در شهري مانند تهران به دوش بکشد. مينو فردي بامسئوليت است که اين مسئوليت خاصه نسل اوست. نسل جديد خيلي بي خيالتر از نسل قبلي هستند و اصولا مسئوليت کمتري را قبول مي کنند. اما نسل مينو موظف است همه کارها را انجام دهد و حتي در اين بين به کسي نيز اعتماد نکند. اين فيلم به سرگشتگي اين نسل مي پردازد. نسلي که همه کارها را انجام داده و حالا خسته شده اند.
    از او درباره گزيده کاري در حرفه بازيگري مي پرسم و اينکه آيا مي خواهد بازيگري را در کنار کارگرداني ادامه دهد. در جواب مي گويد: واقعيت اين است که نمي دانم. کارگرداني، فيلمسازي و نوشتن براي من بهترين چيزي است که در سينما به آن دست يافتم و اينها دغدغه من است. اگر در حال حاضر در فيلمي بازي کنم بايد آن اثر جوابگوي علايق من باشد و اينکه دوره زماني که که کارگرداني نمي کنم را پر کند.
    برپايه اين خبر، کريمي مدتي است که بيشتر کار فيلمسازي انجام مي دهد و اين موضوع براي من جالب است که آيا حالا با تجربه اي که از اين کار به دست آورده نظراتي را نيز به کارگردان منتقل مي کند يا نه. اما او در اين ارتباط مي گويد: من زماني که بازي مي کنم فقط بازيگر هستم و سعي مي کنم خود را بيشتر به ديدگاه کارگردان نزديک کنم.
    پلان کوتاهي که قرار است از فضاي صندلي هاي خالي مينو و حامد گرفته شود، فيلمبرداري مي شود. کافه کم کم شلوغ مي شود و ساعت 12:30 گروه در حال تغيير طراحي صحنه فيلم هستند. قرار است امروز جشن 100 حلقه شدن نگاتيو فيلم گرفته شود و اين موضوع براي من بسيار جالب است که مي توانستم در اين سنت قديمي پشت صحنه فيلم ها شرکت کنم.
    فواد چاومه، بازيگر نقش مقابل کريمي، از طبقه پائين بالا آمده تا گروه را براي تغيير فضا کمک کند. درباره حضورش در فيلم «اين سه زن» به من مي گويد: من دستيار دوم اين فيلم هستم و پيش از اين هم دو بازي کوتاه در يک فيلم سينمايي و مجموعه تلويزيوني داشتم. شغل اصلي من در سينما دستياري است. اما حضورم به عنوان بازيگر در کنار دستياري در اين فيلم کاملا اتفاقي بود.
    وي در ادامه مي افزايد: نقش حامد در جريان توليد شکل گرفت و گروه به دنبال بازيگر براي اين نقش بودند که کريمي من را به حکمت پيشنهاد داد. او نيز قبول کرد و تنها سکانسي که من در فيلم بازي داشتم همين امروز بود. بازي در اين سکانس مقابل نيکي کريمي خيلي سخت بود، اما کمک هاي او توانست من را در ادامه اين کار ياري کند.
    هنوز جشن کوچک سينمايي عوامل گروه شروع نشده، ولي همچنان کافه شلوغتر مي شود. کريمي گوشه اي روي صندلي نشسته است، همه تعجب مي کنند که با او در اين مکان رو به رو مي شوند. گهگاه مشتري هاي کافه از گروه درباره فيلم و موضوع آن سئوال مي کنند.
    فرصت کوتاهي است تا با مدير توليد که امروز سر صحنه است صحبت کنم و از او بخواهم زمان پايان فيلمبرداري را برايم بگويد. نجفي مدير توليد به همراه مصطفي احمدي کناري نشسته اند، وي بر حسب حرفه اش کاملا حساب شده از زمان پيش توليد فيلم شروع به گفتن مي کند: ما براي فيلم "اين سه زن" پيش توليدي حدود 45 روز داشتيم. من فکر مي کنم که اين مرحله يکي از بخش هاي مهم فيلم است که اگر پيش بيني هاي درست در آن صورت نگيرد در توليد فيلم قطعا دچار مشکل خواهيم شد.
    او در ادامه درباره پايان زمان فيلمبرداري و رسيدن آن به جشنواره فيلم فجر مي گويد: «حداکثر تا يک ماه ديگر فيلمبرداري "اين سه زن" طول خواهد کشيد. ما تلاش خود را براي رسيدن به جشنواره فيلم فجر خواهيم کرد.» اين بار هم حکمت ميان حرف هاي ما با خوشرويي از حضور نجفي و احمدي به عنوان يکي از بهترين گروههاي توليد نام مي برد که کار را با برنامه ريزي دقيق دنبال مي کنند.
    بعد از صحبت هاي ما جشن 100 حلقه شدن نگاتيو شروع مي شود. يکي از بچه هاي گروه کيکي را با شمع 100 روي ميز مي گذارد. مشتري ها هر کدام حرفي مي زنند. يکي مي پرسد "کي قراره امروز 100 ساله بشه؟" ولي شايد آنها نيز مثل من از اين سنت قديمي خبر ندارند. وقتي همه چيز آماده مي شود گروه جمع مي شوند تا عکس يادگاري بگيرند و سپس مدير توليد به همراه کارگردان هدايايي را به پاس زحمات عوامل گروه به آنها تقديم مي کنند.
    وقتي کار تمام مي شود و همه به هم خسته نباشيد مي گويند لحظه اي به فکرم مي رسد که چرا اين کافه محل لوکيشن منيژه حکمت شده است. اين همه کافه در گوشه و کنار تهران، چرا اينجا؟ سعيد آهنگراني طراح صحنه را مي بينم. مي‌گويد: «اين کافه به پيشنهاد کارگردان و مدير توليد انتخاب شد. البته اينجا فضاي مناسبي داشت و تغييرات کمتري در آن اعمال کرديم.»
    گفتگوي من با آهنگراني که به پايان مي رسد، گروه در حال ترک کافه هستند. با طراح صحنه براي خداحافظي با گروه راهي خيابان کناري کافه مي شويم. همه خسته اند و سعي مي کنند زودتر براي استراحت بروند. در راه بازگشت به کافه به جوانان امروزي و همنسلان خودم فکر مي کنم، به خواسته هاي آنها و به دغدغه هاي نسل قبلي و به فاصله ها و حرف هاي حکمت که مي گفت: «هر وقت اين نسل ها به هم نزديک بوده اند ما ايراني پرافتخار داشته ايم.»
انتهای پیام /

 
   
 
    خانه |  درباره ما  |  تماس با ما  |  قوانین و مقررات  |  منابع |  جشنواره سينما |  خبر  
  كليه حقوق اين سايت براي sourehcinema.com محفوظ ميباشد
Copyright © 2003-2016 SourehCinema.com All rights reserved
توسعه دهندگان سايت  Email: info@sourehcinema.com