1 2 3 4
5 6 7
9 8
جستجو درعناوين خبری
  بگرد
جستجوی پيشرفته | راهنما
آخرين رويدادها سينمايی
گزارشات
مصاحبه ها
نقدها و مقالات
اخبار فيلم
فيـــلمهای در دست توليد
محصولات آينده سوره
اخبار هنرمندان
اخبار جشنواره ها
اخبار اصناف سينمايی
اخبار دفاتر تهیه و توليد
اخبار سينمای جهان
روزشمارسینما
خبرگزاری ها
 تعداد بازديد : 399  تاريخ مخابره خبر:  ۲۳/۱۱/۱۳۸۵  نوع : مصاحبه
 کد خبر : 138511230208  ساعت مخابره خبر: ۱۴:۵۲:۵۱
    ۱۳۸۵/۱۱/۲۳                              تاريخ نشر خبر :  
 

گفتگو با محمدحسين لطيفي، كارگران فيلم «روز سوم»

مي خواستم اشك تماشاگران را دربياورم

محمدحسين لطيفي در مورد ساخت فيلم «روز سوم» كه بيشترين كانديداي سيمرغ بلورين است چنين بيان مي دارد.

    از ابتداي سال دارد كار ميكند. خيلي ها مي گويند تواني كه او دارد، بي نظير است. اينكه با شروع سال يك مجموعه تلويزيوني بسازي، به پخش برساين، بعد آن بلافاصله براي ماه رمضان بسازي و تا اين تمام نشده، يك سينمايي بلند را كليد بزني تا سال به آخر نرسيده به جشنواره فجر برساني؛ خودش كه مي گويد معجزه است.
محمدحسين لطيفي دو سه روزي بود از اتمام «صاحبدلان» مي گذشت كه به سرش مي زند يك سينمايي بسازد. در همين گير و دار گروه را انتخاب مي كند و راهي آبادان و خرمشهر مي شود. فيلمنامه اي در دست ندارد. فقط يك قصه كوتاه در ذهن دستمايه ساخت اولين فيلم جنگي اش مي شود. براي پوريا پورسرخ و باران كوثري مربي مي گيرد تا روي لهجه آنها كار كند.
    فيلمبرداري را شروع مي كند، آن هم با كمترين تجهيزات جنگي. شبانه روز كار مي كنند. موبايل هاي هيچ كدام از عوامل آنتن نمي دهد و در نتيجه كسي خبري از گروه ندارد. در سكوت كامل خبري فيلمبرداري تمام مي شود و گروه به تهران مي آيند. آنهايي كه قسمت هايي از فيلم را مي بينند، از بازي ها تعريف مي كنند. اين كه بدون فيلمنامه يك فيلم جنگي ساخته مي شود، به گفته لطيفي كار خداست و اين يعني ايجاز در سينما.
حالا او امروز با فيلمش، كانديداي بيشترين سيمرغ بلورين است.

چه شد كه سراغ روز سوم رفتيد؟
• مي توانم ادعا كنم لحظه به لحظه فيلم كار خدا بوده. به اعتقاد خودم آمديم تا اشك تماشاگر را بگيريم و مظلوميت بچه ها را نشان بدهيم.

داستان فيلمنامه چه بود؟
• هيچي؛ من فيلمنامه را تهران گذاشتم و رفتم.

بالاخره به كجا رسيديد؟ بدون فيلمنامه، در يك شهر غريب چطور شروع كرديد.
• آقاي سجاده چي فيلمنامه اي نوشته بودند. حس كردم جنس روايت اين قصه با آن چيزي كه مي خواستم، همخواني ندارد، با توجه به اين كه زمان نداشتم، نمي توانستم با حضور او فيلمنامهرا بازنويسي كنم.

چرا؟
• من آن موقع سر «صاحبدلان» بودم. بعد از پايان سريال بلافاصله وارد «روز سوم» شدم و اگر مي خواستم فيلمنامه را بازنويسي كنم، فيلم به جشنواره نمي رسيد.

ريسك بزرگي بود؟
• به اعتقاد خودم يك دل به دريا زدن بود با توكل به خدا. يعني يك ديوانگي، يك نوع جنون، جنوني كه يك گروه 60 نفره توي اتاقهايشان نشستند و كارگردان مجموعه هيچ چيزي دست بازيگرانش نداد. نه برنامه ريز نه دستيارها و نه فيلمبردارها هيچ چيز ندارند و نمي دانند فقط خودم بايد بيايم و بگويم چه مي خواهم و چه مي گيريم. به غير از چهل و هشت ساعتي كه خودم را توي اتاقم در آبادان زنداني كردم، بي وقفه كار كردم خود آقاي سجاده چي هم آمدند و لطف داشند، مي خواستند كمكم كنند ولي فرصتي نبود تا اين اتفاق بيافتد اگر مي خواستمي قصه اوليه را بسازيم، چيزي حدود 3 ساعت فيلم مي شد.

ويژگي قصه اي كه «روز سوم» را بر اساس آن ساختيد چه بود؟
• قصه ما سه قصه همزمان است، غير از اين سه قصه و بازيگران اصلي شش بازيگر ديگر نقش داشتند. در مجموع دوازده بازيگر براي خودشان قصه دارند و اين فقط به شيوه كارگرداني قابل اجرا بود، نه به شيوه فيلمنامه نويسي.

اگر فيلمنامه داشتيد كه همه چيز دست تر پيش مي رفت.
• نه! اگر مي نوشتيم، دويست و چهل صفحه فيلمنامه داشتيم و آن وقت بايد يك سريال مي ساختيم اما الان فيلم من 100 دقيقه هم نشده اين يعني ايجاز سينما. چيزي كه در سينماي خودمان انجام نمي دهيم. اين كه شما مي گوييد اشتباهي است كه بقيه فيلمسازهاي ديگر هم كردند. من اين را ياد گرفتم كه مي گويند: ادب از كه آموختي،‌از بي ادبان. ما در ايران دانشكده سينما به آن معنا نداريم، يعني جايي نيست كه تدريس كنند و به حسين لطيفي بگويد اگر تو بخواهي فيلمي بسازي و مي شود دويست و چهل صفحه، زمانش مي شود 350 دقيقه، بايد همراه يك تدوين گر ماهر بنشيني و فيلم را تبديل كني به 180 دقيقه و بعد و بعد... آنوقت چه قدر متريال را دور ريختيم، اما اين مسائل در صورتي كه فيلمنامه را به شيوه كارگرداني بنويسي، ديگر اتفاق نمي افتد.

آن جنوني كه گفتي در فيلمنامه هم بود؟
• دقيقاً و اين جنون يا نتيجه اش يك كار جنون آميز مي شد و همه فرار مي كردند و مي گفتند لطيفي اين كاره نيست. يا اينكه درمي آمد حالا اگر دربيايد خوشحال مي شوم.

تجربه شما به عنوان كارگرداني كه سريالهاي موفقي در بين مخاطبان ساخته، به ساخت چنين فيلمي با اين ويژگي ها كمك نكرد؟
• اتفاقاً بدتر است. اگر من سريال كار نمي كردم ذهنم راحت تر بود و فشارها كمتر مي شد. كارگرداني سينما و تلويزيون دو مقوله جدا از هم هستند.

اينكه خودتان اينقدر محكم درباره فيلم صحبت مي كنيد، جالب است.
• چون اين فيلم براي من نيست و صاحبش من نيستم.

اما اگر با همه اين صحبت ها فيلم ديده نشود و جايزه اي نگيرد، چه كار مي كنيد.
• اصلاً مهم نيست من نمي خواستم بيايم جشنواره. فقط فيلم را دادم تا زحمات بچه ها ديده شود و مردم درباره كار قضاوت كنند.

قبول كنيد كه نمي شود گفت جايزه تأثير ندارد.
• من جايزه ام را از خدا گرفتم. وقتي به بازيگر مي گويم تو حق نداري در اين سكانس گريه كني و او ناخداگاه اشك مي ريزد، يعني من جايزه ام را از خدا گرفتم. اين يعني ارتباط بازيگر با نقش و اين يعني جايزه گرفتن از خدا. جايزه گرفتن براي روزهاي كودكي است ما وقتي بزرگ مي شويم از بچه ها هم بدتريم. چرا وقتي من جايزه نمي گيرم بايد ناراحت بشوم؟

يعني دغدغه ساختن فيلم، حرف اصلي را زده؟
• من نسبت به اين فيلم شديداً حساسم، چون مي گويم اين كار يك گوشه كوچك كوچك كوچكي است از يك سري لحظات بسيار بسيار سخت، يك سري انسان كه مثل من و شما در خانه شان زندگي مي كردند و آدمي مثل صدام حسين ناجوانمردانه همه چيز را خراب كرد. براي هر فيلمساز وجود يك دغدغه يا شنيدن يك خاطره يا يك سري چيزهاي ديگر باعث مي شود تا سراغ يك قصه برود.

داستان «روز سوم» چطور شكل گرفت؟
• آقاي سجاده چي به سفارش تهيه كننده فيلمنامه اي نوشته بودند. من وقتي فيلمنامه را خواندم، اواسط قصه به اتفاقي رسيدم كه من را گرفت و ديدم اگر اين را بسازم بكر و متفاوت است همه مي دانند كه من كار متفاوت دوست دارم. احساسم به من مي گفت اين كار را بسازم صمن اينكه مدتها بود دنبال يك قصه خوب و جنگي بودم.

اما مدتهاست كه فيلمهاي جنگي درباره آدمهاي بعد از جنگ است وتماشاگر عادت دارد داستان بعد از جنگ را ببيند. «روز سوم» چه چيزي داشت كه شما دست رويش گذاشتيد تا مخاطب با آن ارتباط بگيرد؟
• همان طور كه ديديد، فيلم در سه قصه روايت مي شود و داستان آدم هايي است كه در شهر زندگي مي كنند. من همان روز اول يك جمله به بچه ها گفتم و آن اين بود كه من فيلم جنگي نمي سازم، دارم مي روم يك مرثيه بگويم. فكر مي كنم «روز سوم» از اين جهت متفاوت باشد. بعضي از دوتسان فيلم هايي مي سازند كه خودمان را نفي مي كنند. آن هم به زيركي هر چه تمام تر، تا مخاطب را به سينما بياورند، ولي من اين كار را نمي كنم، كا اين كه در «صاحبدلان» هم اين اتفاق نيفتاد. گفتيم رك حرفمان را مي زنيم و قرآن را هم مي گذاريم وسط.مثل داستان «ماهي كوچولو» است. حالا همه دارند اين وري مي روند، من مي خواهم آن طرفي بروم يا مي بريم يا مي بازيم. هنوز هم مي گويم، ممكن است بازندة اين ميدان من باشم اما «روز سوم» مائده اي بود كه خدا در دستان ما گذاشت و گفت برو اين را بساز و اگر نه امكان نداشت با اين شرايط فيلمي ساخته شود.

اين انرژي در وجود شما واقعاً جالب است ساختن فيلم بدون فيلمنامه و در بدترين شرايط روحي و جسمي.
• معجزه بود. من عيد امسال وفا را پخش كردم و دوتا كار را تا پيش توليد جمع كردم كه بنا به دلايلي منتفي شد. بعد «صاحبدلان» را شروع كردم و آنكه تمام شد، يك كار سينمايي را تمام كردم. اين انرژي به من ربطي ندارد. تا حالا شش بار سكته مي كرد.دوستانم مي دانند چه بر سر من آمده ولي همه اش كار خدا بود. هنر زماني خلق مي شود كه شما در وجودت سكوت داشته باشي. من بايد ساكت باشم تا او بدهد. بخاطر همين بعضي كارها را حس مي كنم خدا به من هديه داده.

مشكلاتي سر فيلمبرداري داشتيد؟ چه بود؟
• امكانات جنگي ما صفر است. ساختن فيلم جنگي معجزه است، چون چيزي در اختيار ما نيست. من رفتم قرارگاهي كه قرار بود منفجرش كنيم. خود سپاه پاسداران مي گويد اجازه نداري يك ستون اين طرف و آن طرف بشود. شيرواني حتي يك سانت هم نبايد تكان بخورد بيمارستان متروكه اي بود كه 7 سال ولش كرده بودند ولي وقتي شب اول روي ديوارهايش دو سوراخ افتاد از همه جا ريختند بازدداشت كردند. من حسين لطيفي هستم كه دارم فيلم مي سازم. من آقاي x يا y نيستم كه جهان بايد بايستد تا آنها فيلم بسازند به نظرت اين مشكلات كافي نيست.

در مجموع سال 85 سال خيلي خوبي برايتان بود.
• اول سال مي دانستم، اما اميدوارم حسين لطيفي باور نكند كه خودش است. من كارگري بودم كه بايد اين كار را انجام مي دادم.

حضور پوريا پورسرخ و باران كوثري به كارهاي قبلي ارتباطي داشت. يا دليل ديگري براي همكاري داشتيد؟
• هنوز هم معتقدم براي اين فيلم بازيگراني به قدرت اين دو نفر سراغ نداشتم پوريا بهترين بازي عمرش را كرده البته پوريا بازي نكرده زندگي كرده. بازيگر بايد بتواند بازي نكند تا بشود بازيگر.

سينماي جنگي مابين مخاطبان كمتر مورد استقبال قرار گرفته، براي «روز سوم» چه قدر به فروش و مخاطب فكر كرديد.؟
• مگر من قبلش را فكر كردم ؟ مثل يك بيد مجنون وارد بازي شدم. راستش مشابه خودم را در تاريخ سينما سراغ ندارم اينكه در بدترين شرايط فيلمنامه را گذاشتم و رفتم اگر صاحب فيلم خود اوست مي داند چه كار كند.

لهجه بازيگران خيلي خوب درآمده داستان چه بود؟
• از يك ماه قبل به ترتيب آمدند آبادان و تمرين كردند.

لحظاتي كه در فيلم بوجود آمد چقدر با واقعيت نزديك بود؟ اينكه بعداً كسي اعتراض كند و بگويد چنين فضايي نبوده؟
• آنها بروند جواب محمد نوراني را بدهند. او يكي از چهار فرمانده سپاه خرمشهر بود. من تمام وجودم را تقديم مي كنم به اين آدم او تمام وجودش را ريخت در وجود من. هر چند كه خودم در جنگ حضور داشتم . ولي اينكه اين لحظات خلق شود. بخشي از چيزي بود كه از وجود او در متن تزريق شد. يعني بالاترين نقطه دراماتيزه اين قصه خاطره خود محمد نوراني است. لحظه را يكي يكي براي من ترسيم كرد. مثل لحظه اي كه بچه ها در كانال گير مي كنند. لحظه ايست كه خود نوراني در كانال گير كرده و وصيت اين بچه ها در پشت بيسيم اين لحظاتي بود كه او توانست به من منتقل كند.

حرف آخر حسين لطيفي در «روز سوم» چه بود؟
• ارزش ما و وطن ما. اما حرف اصلي ايثار، شجاعت و صداقت ايراني است كه در بدترين شرايط به شدت متحد مي شوند.
انتهای پیام /

 
   
 
    خانه |  درباره ما  |  تماس با ما  |  قوانین و مقررات  |  منابع |  جشنواره سينما |  خبر  
  كليه حقوق اين سايت براي sourehcinema.com محفوظ ميباشد
Copyright © 2003-2016 SourehCinema.com All rights reserved
توسعه دهندگان سايت  Email: info@sourehcinema.com