1 2 3 4
5 6 7
9 8
جستجو درعناوين خبری
  بگرد
جستجوی پيشرفته | راهنما
آخرين رويدادها سينمايی
گزارشات
مصاحبه ها
نقدها و مقالات
اخبار فيلم
فيـــلمهای در دست توليد
محصولات آينده سوره
اخبار هنرمندان
اخبار جشنواره ها
اخبار اصناف سينمايی
اخبار دفاتر تهیه و توليد
اخبار سينمای جهان
روزشمارسینما
خبرگزاری ها
 تعداد بازديد : 384  تاريخ مخابره خبر:  ۲۶/۱۰/۱۳۸۵  نوع : گزارش
 کد خبر : 138510260206  ساعت مخابره خبر: ۱۴:۳۹:۳۷
    ۱۳۸۵/۱۰/۲۶                              تاريخ نشر خبر :  
 

سينما روزنامه نيست!

نقد فيلم «گيس بريده»

در فيلم «گيس بريده» دختر هفده ساله اي به نام مريم از پدرش شكايت كرده و او را به زندان مي اندازد چون پدر دست بزن دارد و به هر بهانه اي دختر را زير باد كتك مي گيرد.

اين براي نخستين بار است كه در سينماي ايران چنين مسأله بحث انگيز و خلاف عرفي به عنوان شالوده و اساس طرح داستاني يك فيلم مطرح مي گردد. كليشه شكني در سينماي ما از ضروريات است اما هنجارشكني چه؟ شايد ديده ايد هموطنان از خارج برگشته اي را كه چگونه با آب و تاب از برخورد سختگيرانه پليس هاي غربي با پدرها و مادرها در جهت حمايت از حقوق فرزندان خانواده دادسخن مي دهند و موضوع را با آب و تاب براي اطرافيان خود تعريف مي كنند. بخش عمده اي از جذابيت اين قضيه برمي گردد به عدم تطابق چنين برخوردها و نگرش هايي باارزش ها و هنجارهاي عرفي جامعه ما و اصولاً جوامع شرقي كه در همه حال احترام بزرگترها و ريش سفيدها را نگه مي دارند. فيلم از همان ابتدا يك خط پررنگ بين آدم هاي خوب و بد قصه مي كشد و به صراحت مشخص مي كند كه تماشاگر بايد طرف كدام شخصيت را بگيرد و طرف شخصيت را نه. پدر موجودي است شكاك، قلدر، لمپن، بسيار سنتي، فاقد مهارت كار با كامپيوتر برعكس دختر فرشته اي است كه در بحراني ترين لحظات زندگي (سكانس ملاقات با دختران فراري در پارك) پايش نمي لغزد، در عين حال بسيار امروزي است، كار با كامپيوتر را بلد است و... بقيه شخصيت ها هم به همين ترتيب. مادر، معلم، مادر معلم، پسرعمو، برادر همه پشت سر مريم قرار مي گيرند و دايي، عمو و پدربزرگ پشت سر پدر. فيلمنامه نويس با اين تقسيم بندي عملاً قدرت هرگونه قضاوت را از مخاطب بازمي ستاند و از همان ابتدا همه چيز را به نفع مريم تمام مي كند با اين حساب فيلم تمام جذابيت خود را از دست مي دهد و به يك فتورمان محض تبديل مي گردد.
    «گيس بريده» حتي در اندازه هاي يك فيلم سينمايي نيست و بيشتر شبيه به يكي از قسمت هاي سريال «سيماي مدرسه» است كه سالها پيش از تلويزيون پخش مي شد آن هم به شلخته ترين شكل ممكن، تصاوير فيلم اصلاً با هم همخواني ندارد فيلم فاقد يك فصل بندي برنامه ريزي شده است. نمايش چند باره اسلوموشن هاي مريم و اسب سفيد و يا صحنه روياگون حضور افراد خانواده بر سر يك سفره كه در خيال پدر زنداني شكل مي گيرد در لابلاي سكانس هاي يك فيلم تلويزيوني خانوادگي صرف چه جايگاهي دارند؟ استفاده از تصاويري اينچنين كه به لحاظ ساختار بصري و دراماتيك اصلاً با تصاوير قبل و پس از خود همخواني ندارند به جز ازهم گسيختگي فيلم هيچ نتيجه ديگري ببار نمي آورد. آن صحنه سويژكتيو مضحك پاياني را به ياد آوريد كه پدر مريم 6 ساله را در آغوش مي گيرد و قهقهه تماشاگران از فرط مسخره بودن اجرا و صحنه بلند مي شود. جالب است كه علاوه بر ساختار متفاوت، كل اين صحنه ها قابل حذفند و هيچ نقشي در داستان فيلم ندارند!
    فيلم مباحث و مفاهيمي چون فمينيسم، تضاد بين نسلها، سوءظن بيمارگونه برخي از مردان ايراني، حفظ بنيان خانواده را بسيار گل درشت و اكابري به نقد مي كشد. درهمان ابتداي فيلم، هنوز قصه راه نيفتاده جمله بسيار كليشه اي و روزنامه اي «ناهيد خودكشي نكرد، افكار فسيل شده پدرش او را كشت» در پس زمينه تصاوير خود را به رخ مي كشد. همين يك جمله كافي است تا متوجه شويم كه از همين نقطه آغازين با فيلمي روبرو خواهيم بود كه محال است حق را به مرد بدهد و در هر ماجرا و اتفاقي جانب زن را رها نمي كند. از اين بدتر تأكيد دوربين بر شعاري است كه روي ديوار نوشته شده با مضمون:‌ «بي حجابي زن از بي غيرتي مرد اوست». اينجور تأكيدهاي گل درشت نشان مي دهد كه فيلمسازان آن همه ديالوگ و اتفاق هاي جوراجور از جمله مرافعه پدر با دختر رهگذر، بررسي محتويات كامپيوتر مريم و... را براي تفهيم بدگماني افراطي پدر كافي ندانسته است؟! و چقدر توي ذوق زننده است آن نماي پاياني گردهم آمدن اعضاي خانواده كه تداعي گر هپي اندهاي فيلمهاي قديمي ايراني، تركي، مصري و هندي است انگار كارگردان نگران اين است كه مبادا تماشاچي متوجه جمع شدن مجدد اعضاي خانواده زير يك سقف نشده باشد. يكجا هم آن اوايل فيلم، كارگردان براي آشنا كردن مخاطب با چم و خم هاي حقوقي طرح شكايت فرزند از والدين اطلاعات را از طريق ديالوگ هاي ردوبدل شده بين دو مقام قضايي ارايه مي دهد يعني يكي از سطحي ترين و دم دست ترين راه هاي ممكن براي اطلاع رساني تمام بار اين صحنه بر دوش كلام است و تصوير هيچ نقشي برعهده ندارد.
    عليرغم ضدكليشه بودن هسته دراماتيك فيلمنامه، «گيس بريده» فيلمي است به شدت تابع قراردادها و فرمول ها و جابه‌جا و صحنه به صحنه به تماشاگران ساده پسندش باج مي دهد مثلاً براي محكوم كردن خشونتي كه زنان از جانب مردان متحمل مي شوند و برافرازي پرچم فمينيسم كارگردان متوسل به صحنه ضرب و شتم معلم به توسط عموي مريم شده است آن هم با اجزايي به شدت فرموله. زماني كه «صدرالدين حجازي» كمربندش را با سرعت از شلوار خارج مي كرد تا خانم معلمي كه نقش كاسه داغتر از آش را بي هيچ انگيزه روشني بازي مي كند به زيرشلاق مرادنگي و غيرت بگيرد ياد شلاق زدن هاي «جهانگير فروهر» افتادم در فيلم «گلپري جون» (عزيزاله بهادري ـ 1353). ژست هاي دو هنرپيشه، شيوه اجرا و مفهومي كه كل صحنه القا مي كند تقاوت چنداني با هم ندارند. «گلپري جون» در دهه پنجاه ساخته شده و «گيس بريده» در دهه هشتاد؟! و چقدر خنده دار بود آن صحنه اسلحه كشيدن خانم «راستكار» به روي عموي قلچماق كه فمينيسم بادكنكي فيلم را به سطحي ترين شكل ممكن فرياد مي كرد.
    از ديگر صحنه هاي كليشه اي فيلم مي توان اشاره كرد به سكانس رودررو شدن مريم با دختران فراري و سرپرست‌شان كه فاقد هرگونه نوآوري است و بسيار به سكانس هايي با همين مضمون در فيلمهاي ايراني سالهاي دور و نزديك (نگين، رستگاري در هشت و بيست دقيقه و...) شبيه است و ايضاً صحنه هاي پرسه زدن مريم در خيابان بعد از فرار از خانه و صبح را به شب رساندنش با زمينه صوتي آژير پليس (دختري با كفش هاي كتاني، يك شب و...) و از همه بدتر آن پيرمرد ساكن ساختمان نيمه كاره است كه به شيوه سپيدمويان كهنسال فيلمهاي عرفاني اواخر دهه شصت و اوايل دهه هفتاد به ناگهان ظهور مي كند و درست سربزنگاه قهرمان قصه را به صراط مستقيم هدايت مي نمايد. واقعاً اگر مريم آن شب باراني را در آن بيغوله بدون حضور پيرمرد تا صبح سرمي كرد و اصلاً پيرمردي در فيلم وجود نداشت به سناريو لطمه اي وارد مي شد؟!
    فيلم چند بار به پايان مي رسد اما دوباره قصه از نقطه جديدي پي گرفته مي شود. يكبار وقتي كه بالاخره مريم موفق مي شود تا پدرش را به زندان بياندازد. دفعه بعد زماني كه پدر از زندان مرخص مي شود مرتبه سوم هنگامي كه دختر نزد فاميل از پدر عذرخواهي مي كند. دفعه چهارم وقتي كه پدر به داماد متقلب سيلي مي زند. اين پايان هاي مكرر آدم را ياد سريال هايي مي اندازد كه براي افزايش دستمزد بيشتر به فيلمنامه‌شان آب بسته اند. «گيس بريده» با توجه به نقايصي كه برايش ذكر شد چيزي فراتر از اخبار درج شده در صفحات حوادث روزنامه نيست. اين شخصيت ها را هر روز در روزنامه ها ملاقات مي كنيم. مردم سينما نمي روند كه برايشان صفحات حوادث جرايد را روخواني كنند سينما كه روزنامه نيست.

انتهای پیام /

 
   
 
    خانه |  درباره ما  |  تماس با ما  |  قوانین و مقررات  |  منابع |  جشنواره سينما |  خبر  
  كليه حقوق اين سايت براي sourehcinema.com محفوظ ميباشد
Copyright © 2003-2016 SourehCinema.com All rights reserved
توسعه دهندگان سايت  Email: info@sourehcinema.com