اعتماد با صدور چك هاي بي محل تحت تعقيب طلب كارهايش قرار مي گيرد. منوچهر، كه به قصد دزدي به خانه ي اعتماد مي رود، با اعتماد دوست مي شود، و در نقش پسر اعتماد از او در مقابل طلب كارهايش حمايت مي كند. در چنين وضعي ژاله، خواهرزاده ي اعتماد، و پس از او خواهرش از سفر فرنگ باز مي گردند. اعتماد ابتدا ورشكستگي خود را از آنها پنهان مي كند، و خواهرش را در سهام شركت صوري اش سهيم مي كند؛ اما يكي از طلب كارهايش به نام اشرفي موضوع را براي ژاله فاش مي كند. ژاله، كه به منوچهر علاقمند شده، او را از خود مي راند. ژاله از دوري منوچهر به بستر بيماري مي افتد، و اعتماد با وساطت خواهرش بر مشكلات مالي خود فايق مي آيد. سرانجام منوچهر باز مي گردد و با ژاله زندگي مشتركي را آغاز مي كند.
|