ايرج و احمد در شركتي كار مي كنند كه مسئولان آن اعلام كرده اند به كارمندان متأهل خانه هاي پنج اتاقي خواهند داد. ايرج در ويترين عكاسخانه اي عكس مريم را مي بيند و پس از آشنائي با او قول و قرار ازدواج مي گذارد؛ اما پدر دختر، ميرزا، اعلام مي كند كه اول بايستي دختر بزرگش مهري به خانه ي بخت برود. ايرج به دنبال احمد به روستا مي رود و او را از پاي سفره ي عقد به تهران مي آورد تا با مهري ازدواج كند. شرط ديگر ميرزا اين است كه زن آشپزي كه ايرج به جاي مادرش معرفي كرده به عقد او درآيد، و زن به نوبه ي خود اين وصلت را در گرو ازدواج بنفشه، دختر سردار با پسرش اعلام مي كند و سردار هم در صورتي با اين وصلت موافقت مي كند كه مريم به عقد پسرش بهرام درآيد. وقتي ايرج از اين همه شرط و شروط كلافه شده بهرام با همسر فرنگي اش هلن بازمي گردد و به خودي خود پاره اي از شرط و شروط ها منتفي مي شود. ايرج با مريم و احمد با مهري ازدواج مي كند.
|