1 2 3 4
5 6 7
9 8
جستجو درعناوين خبری
  بگرد
جستجوی پيشرفته | راهنما
آخرين رويدادها سينمايی
گزارشات
مصاحبه ها
نقدها و مقالات
اخبار فيلم
فيـــلمهای در دست توليد
محصولات آينده سوره
اخبار هنرمندان
اخبار جشنواره ها
اخبار اصناف سينمايی
اخبار دفاتر تهیه و توليد
اخبار سينمای جهان
روزشمارسینما
خبرگزاری ها
 تعداد بازديد : 637  تاريخ مخابره خبر:  ۲۲/۱۱/۱۳۸۷  نوع : مصاحبه
 کد خبر : 138712170104  ساعت مخابره خبر: ۱۲:۵۴:۲۴
    ۱۳۸۷/۱۱/۲۲                              تاريخ نشر خبر :  
 

گفت‌وگو با رضا فياضي، بازيگر تئاتر، سينما و تلويزيون

اگر به آرامش نمي‌رسيدم، احساسم گُل نمي‌كرد.

در خلال تعريف زندگي‌اش، اشعاري را نيز از نخستين كتاب شعرش برايم مي‌خواند: «... آه در اين بي‌برگي، كبوتر كوچكم بر كدامين درخت لانه كند ...»؛ از اولين اثر خود، «مجموعه اشعار بازيگر»، با مشخصات «رضا فياضي» متولد 1332 - اهواز - داراي ديپلم برق، كه به قول خودش اخذ اين مدرك هيچ سنخيتي با هويت و موجوديتش نداشت ... اما وقتي زندگي واقعي و دلچسب خود را با همسر دومش تجربه مي‌كرد، دومين اثرش را به وي تقديم كرد؛ «بانوي نيلوفري»، با ابياتي كه شكوفه‌هاي احساس اوست ... به‌راستي حرف درستي است حرف‌ دل رضا فياضي كه: «چه سخت است زندگي توأم با تضاد را طي ساليان دراز تحمل كردن و چه دلنشين و شيرين است زندگي با تفاهم، با همدلي، كه عشق به تو هديه مي‌دهد».

هر وقت كه دلم بگيرد ...
خانواده‌ي من شركت نفتي بودند و دلشان مي‌خواست كه من هم كارمند آن شركت شوم. با اين تفكر از من خواستند و تشويقم كردند كه به هنرستان صنعتي بروم و در رشته‌ي برق تحصيل كنم كه هيچ سنخيتي با موجوديت و هويت من نداشت. ديپلم برق را گرفتم اما هيچ استفاده‌يي از آن نكردم. هيچ كارگاهي نرفتم. هنوز هم مي‌ترسم دوشاخه‌يي را با جرئت به پريز بزنم! ... شيرين‌ترين درسي كه من از آن بسيار لذت مي‌بردم انشا بود. دبير انشايمان را خيلي دوست داشتم. قصه‌نويسي و شاعري را با ايشان تجربه كردم ... بعد از دو سال در دوره‌ي سربازي يكي از دوستان و همكلاسي‌هاي خود را ديدم كه شعري را به من نشان داد، شعري كه من براي او سروده بودم و اين انگيزه‌يي شد كه شعر و شاعري را از آن روز به بعد به‌طور جدي دنبال كنم. احساس كردم كه مي‌توانم براي دلم شعر بگويم. گويا كه «شعر» براي من جوازي بود براي ورود به عالم «هنر» ... با قطعه‌ شعري تقديم به يك دوست با مضمون «رؤياي كودكي» ... اما همان‌گونه كه در كتاب «مجموعه اشعار بازيگر» آمده است، شعر را به شكل حرفه‌يي دنبال نمي‌كنم؛ هر وقت دلم بگيرد يا حادثه‌يي دلم را بلرزاند، به سراغ شعر مي‌روم ... شعراي قديمي و حرفه‌يي ما روزگار سختي را سپري مي‌كنند. خيلي‌ها نتوانستند شعر معاصر را باور كنند ... «هوشنگ چالنگي» (شاعر جنوب) گوشه‌ي عزلت گزيده و هيچ كس به فكر او نيست. در مجموع شعر و شاعري در جامعه‌ي ما جايگاه چندان مطلوبي ندارد ... فكر مي‌كنم در اين شرايط بسياري از شعرا به خاطر دلشان شعر مي‌گويند مثل خود من، كه كتاب اولم را با عنوان مجموعه اشعار بازيگر با تمام مشكلاتي كه در بر داشت چاپ كردم و حالا سرگرم آماده‌سازي و چاپ دومين كتاب شعرم به نام «بانوي نيلوفري» هستم ...

بازيگري؛ هويت واقعي
در مقدمه‌ي نخستين كتابم چنين آمده است: «به دنيا كه آمدم «ملّي» خطابم كردند، چرا كه سال ملي شدن نفت متولد شده بودم. ابتدا ظاهراً حواسشان نبود برايم شناسنامه بگيرند. حدود يكي - دو سال كه گذشت با اعلام اين خبر كه شركت نفتي‌ها حق اولاد خواهند گرفت، موجوديت من را باور كردند و پانزدهم تيرماه سال 1332 برايم شناسنامه گرفتند و نامم را «عبدالرضا» گذاشتند. من اولين فرزند خانواده‌ام. شش خواهر و دو برادر دارم. برادرهايم غلام‌رضا و محمدرضا هيچ كدام با نام واقعي خود زندگي نمي‌كنند؛ يكي رحمان است و آن يكي رامين. من هم كه ?ند سالي ملي بودم، از بهت نام غريب ملي كه درآمدم مدت كوتاهي با عبدالرضا زندگي كردم؛ دوستي از گرد راه آمد و عبدل را حذف و رضا خطابم كرد و حالا شما من را «رضا فياضي» مي‌خوانيد» ...
بازيگري را هويت و شناسنامه‌ي خود مي‌دانم اما در اين سال‌ها هر چه كار كرده‌ام، از نويسندگي، كارگرداني، بازيگري، عروسك‌گرداني، صداپيشگي و ترانه‌سرايي، براي بچه‌ها بوده. خوشحالم در جايي من را دوست خوب بچه‌ها خوانده‌اند ... اگر بخواهيد از آثارم در زمينه‌هاي مختلف بگويم، بي‌شمارند. از ميان كارهاي خودم مي‌توانم از «قصه‌هاي كوچه‌ي ما»، «زاغچه‌ي كنجكاو»، «بازنشستگي»، «هادي و هدي»، «يك تابلو، يك حماسه»، «آقاي رايا»، «پشت‌صحنه»، «عصاي كارگشا»، «خورشيد، زيتون، دريا»، «ت مثل تئاتر» و «يأجوج و مأجوج» نام ببرم. فعاليت‌هايم هم به عنوان بازيگر در آثار ساير دوستان بسيارند كه تا آن‌جا كه به ياد بياورم به برخي از آن‌ها اشاره مي‌كنم. اول اين كه بگويم قبل از انقلاب با فيلم «چريكه‌ي تارا» كارم را در سينما آغاز كردم و بعد از انقلاب «گُزل» (به كارگرداني محمدعلي سجادي) شروع كارم بود ... با فيلم‌هاي «مجسمه»، «روسري آبي»، «مرد پنجم»، «عبور از تله»، «آسمان پرستاره»، «روز واقعه»، «كارآگاه 2»، «دربه‌درها»، «گزارش مريم» (نمايش داده نشده) و «سبز كوچك» (به كارگرداني غلام‌رضا رمضاني، در اشتوتگارت آلمان به نمايش درآمده و در نظر است در چند جشن?اره‌ي بين‌المللي ديگر به نمايش درآيد.)

آثار تلويزيوني
اميركبير، يكي از اين روزها، دنياي شيرين، قصه‌هاي تابه‌تا يا زي‌زي‌گولو، نوعي ديگر، پير وفا، علي شير خدا، شوقستان، زندگي جاري است، رانت‌خوار كوچك، زير آسمان شهر، دكتر قريب و آقاي خيرانديش (در حال پخش).

كارهاي آماده‌ي پخش و در حال تمرين

آشيانه‌ي سيمرغ (شهرام اسدي)، صندوقخانه (آرش سجادي، كاري براي كودك و نوجوان)، كشف بزرگ (ميترا منصوري) ... و تله‌فيلم پس از جدايي (رضا رضوي).

نمايشنامه‌هاي در حال تمرين
ديوار چين (اثر ماركس فريش به كارگرداني مريم معترف) و عروسي در سايه (به كارگرداني علي عابدي كه براي شركت در جشنواره‌ي تئاتر فجر آماده مي‌شود).

تأثير عشق ...
من از دوران نوجواني تا جواني و ميانسالي، يعني تا دو - سه سال قبل، زندگي سخت و گاه پر درد و رنجي داشتم. آن چه كه بيش از همه زجرم داد، زندگي با همسر اولم بود كه بيش‌تر عمر هر دو نفرمان در طول آن با تضاد و سختي گذشت. عدم تفاهم ما بيش‌تر به خاطر حرفه‌ي من بود كه همسرم با آن‌كه در بدو ازدواجمان به‌طور كامل با مشكلات آن آشنايي داشت، به‌ويژه در چند سال آخر زندگي مشتركمان، هميشه با من در ستيز بود به طوري كه زندگي را به كام من و خودش تلخ كرده بود. من هر قدر سعي داشتم با او به تفاهم و همفكري برسم و او را با خود همسو كنم، فايده‌يي نداشت و ميانجي‌گري دوستان و آشنايان هم در اين مورد به نتيجه نرسيد و علي‌رغم ميل باطني‌ام ما از هم جدا شديم. من پنج سال به تنهايي زندگي كردم و عاقبت اواخر سال 1385 بود كه براي دومين بار ازدواج كردم و پس از ساليان پررنجي كه پشت سر گذاشته بودم، اين بار همسرم آن‌چنان با من همگام و همراه بود و آن‌قدر عشق به من داد كه تأثير اين عشق انگيزه‌يي شد براي نوشتن مجموعه اشعار بانوي نيلوفري كه به همسرم تقديم كردم ... در واقع اگر به آرامش نمي‌رسيدم، احساسم گُل نمي‌كرد و نمي‌توانستم به صورت حرفه‌يي كار كنم و مجموعه‌ اشعارم نوشته نمي‌شد و ...

تعريف جواني
به نظر من جواني تبلور احساسات بشري است؛ دوراني كه انسان مي‌تواند عشق، مهرورزي و انسان‌‌دوستي بياموزد. جوان شور و التهاب را در وجود خود دارد و در مجموع، جواني دوران التهاب است. جواني مهارنشدني است و جوان نصيحت‌پذير نيست، مگر آن‌كه منطق با احساسش تطبيق و بازگو شود. جوان دوست دارد خيلي چيزها را تجربه كند و نبوغ در همين سن و سال است كه بروز مي‌كند و يك جوان مي‌تواند «ابوعلي سينا» شود يا «هيتلر» كه اين‌ها به شرايط نقش‌پذيري ارتباط پيدا مي‌كند.

نقد جواني، ... و نوجواني
اگر قرار بود به دوران جواني برگردم، در تصميم‌گيري‌ها و انتخاب‌ها خيلي بيش‌تر دقت مي‌كردم؛ به‌ويژه در مورد ازدواج كه من در اين مهم‌ترين رويداد زندگي خيلي عجولانه و شتاب‌زده اقدام كردم، يعني در 20 سالگي فقط با احساساتم پيش رفتم و ازدواج كردم اما طولي نكشيد كه به تضاد رسيدم. ازدواج بايد كاملاً شرايط مطلوبي داشته باشد و آدم‌ها بايد نسبت به يكديگر به شناخت كامل برسند ... بايد بگويم كه در مجموع بنده از جواني بهره‌ي كافي را نبردم، چون ازدواج زودهنگام، آن هم ناموفق، تشكيل خانواده و بچه‌داري باعث مي‌شد از رفتن به سفرهايي كه برايم پيش مي‌آمد، بازمانده و از خيلي از موهبت‌هاي ديگر بي‌بهره بمانم. در همين‌جا به جوانان توصيه مي‌كنم كه قبل از ازدواج و تشكيل خانواده، خوب تعمق كنند و بررسي‌هاي لازم را براي آغاز يك زندگي نوين و معنوي به عمل آورند ... و اما دوره‌ي نوجواني كه اهميت پرداختن به آن بيش‌تر از دوران جواني است ...
ما در نوجواني زياد مطالعه مي‌كرديم و حتي بسياري از اوقات دور هم جمع مي‌شديم و با يكديگر كتاب مبادله مي‌كرديم، اما امروز نوجوانان به رغم امكانات موجود با كتاب خواندن و مطالعه بيگانه‌اند. در كل نسل امروز ما، نسل خودباخته و بدون هويت شده و اين به نظر من خيلي دردناك است. ما متأسفانه قشر نوجوان را ناديده گرفته‌ايم؛ سني كه بسيار حساس است، 11 تا 15 سال، يعني دوره‌ي بلوغ و دوران سركشي. دوستي تعريف مي‌كرد كه من سال‌ها پيش براي تنبيه پسرم كه 12 سال بيش‌تر نداشت يك سيلي به صورت او زدم. چند روز بعد در دفترچه‌ي خاطراتش?خواندم كه نوشته بود: «من يك روز از پدرم انتقام خواهم گرفت» و به نوعي همين كار را كرد، چرا كه امروز بعد از گذشت بيش از 10 سال از آن زمان رابطه‌ي او با من بسيار سرد و حتي قهرآميز است ... من امروز كه فكر مي‌كنم به اين نتيجه مي‌رسم كه پدر او نبايد مقابل دوستان و همكلاسي‌هايش به او سيلي مي‌زد و اين مسئله از نظر روانشناسي مهم و قابل بررسي است ... اميدوارم كه خانواده‌ها مراقب رفتار خود با اين قشر باشند و مسئولان، به‌ويژه دست‌اندركاران و مسئولان وزارت آموزش و پرورش، براي نوجوانان و دوران فراغت آن‌ها تمهيداتي بينديشند و برنامه‌هاي هدفمندي را طرح‌ريزي كنند.

آرش از مجموعه اشعار بانوي نيلوفري
البرز سر به زير
آرش
خميده‌تر از كمانش
رهيده از بند استغاثه
متلاشي از سردي خونابه‌يي بر دل و جانش
مي‌آيد
او
آرش
پهلوان ديرينه روز
شانه‌هاي تنهايي‌اش شكسته
بر سرنوشت خاكستر و باد
سپرده جان
...
منبع: نقد سينما ـ شماره 31
رشيد بهنام
انتهای پیام /

 
   
 
    خانه |  درباره ما  |  تماس با ما  |  قوانین و مقررات  |  منابع |  جشنواره سينما |  خبر  
  كليه حقوق اين سايت براي sourehcinema.com محفوظ ميباشد
Copyright © 2003-2016 SourehCinema.com All rights reserved
توسعه دهندگان سايت  Email: info@sourehcinema.com