1 2 3 4
5 6 7
9 8
جستجو درعناوين خبری
  بگرد
جستجوی پيشرفته | راهنما
آخرين رويدادها سينمايی
گزارشات
مصاحبه ها
نقدها و مقالات
اخبار فيلم
فيـــلمهای در دست توليد
محصولات آينده سوره
اخبار هنرمندان
اخبار جشنواره ها
اخبار اصناف سينمايی
اخبار دفاتر تهیه و توليد
اخبار سينمای جهان
روزشمارسینما
خبرگزاری ها
 تعداد بازديد : 650  تاريخ مخابره خبر:  ۱/۱۲/۱۳۸۵  نوع : خبر
 کد خبر : 138512010200  ساعت مخابره خبر: ۱۰:۳۵:۱۰
    ۱۳۸۵/۱۲/۰۱                              تاريخ نشر خبر :  
 

نگاهي به فيلم هاي معناگرا جشنواره 25 فيلم فجر

معناگرايي هم آداب دارد

سينماي معناگرا در جشنواره 25 فيلم فجر، در کنار سينماي دفاع مقدس و البته سينماي کودک و نوجوان که امسال به نوعي احيا شدند، از جهت کمي يکي از قطب‌هاي قدرتمند را تشکيل مي‌داد. مروري بر اين فيلم‌ها مي‌تواند افق پيش روي اين سينما را تا حد زيادي روشن کند.

    به گزارش سايت سينمايي سوره، فيلم هاي «پابرهنه در بهشت» بهرام توکلي، «آفتاب بر همه يکسان مي تابد» عباس رافعي، «ايستگاه بهشت» نادر مقدس، «ساعت 25» مسعود آب پرور، «سينه سرخ» پرويز شيخ طادي، «آرامش در ميان مردگان» مهرداد فريد، «آدم» عبدالرضا کاهاني، «دست هاي خالي» ابوالقاسم طالبي، «آنکه دريا مي رود» آرش معيريان و «خدا نزديک است» علي وزيريان به نوعي به معنا و ماوراء مي پرداختند که برخي از آنها را مرور مي کنيم.
    "پابرهنه در بهشت" نگاه جديدي به مقطع قبل از مرگ دارد و يکي از فيلم هايي است که اين ژانر کليشه شده را احيا مي کند. اين مقطع براي قشري از بيماران مبتلا به بيماري هاي لاعلاج (ايدزي) مورد تحليل قرار مي گيرد. فيلمساز با انتخاب اين قشر به نوعي باورهاي اخلاقي را در کنار آموزه هاي مذهبي به چالش مي کشد. وقتي پزشک آسايشگاه اعتراف مي کند که خودش هم به اين بيماري مبتلاست و راه انداختن اين مرکز به نوعي پاسخي به نياز دروني خودش بوده، حرف هايش در مورد نياز به حضور روحاني براي احيا رابطه از هم گسسته بيماران و خداوند بازتاب گسترده تري پيدا مي کند.
    به علاوه نوع حضور يک شخصيت روحاني در اين فيلم از نگاه غيرکليشه اي به اين شخصيت مي آيد. در طول فيلم هيچگاه او را در لباس روحاني نمي بينيم، در کنار خصوصياتي که نقش شخصيت پردازانه دارند. به عنوان مثال او کمتر حرف مي زند و در واقع با کلام ارتباط خوبي ندارد. در حالي که به گفته کساني که با او رو به رو مي شوند، در پي موعظه و پند و نصيحت نيست بلکه به زعم خود در حال فراگيري درس خود از زندگي است. او به ميل خود به چنين آسايشگاهي منتقل شده و به هر کسوتي از نظافتچي تا ... درمي آيد تا نوعي همه شمولي شخصيت روحاني را با رهايي از کليشه هاي موجود به رخ بکشد.
    فيلم با تعبير بهشت از بخش دائمي که بيماران از آن بازگشتي ندارند در کنار مفاهيمي چون پاکي و پاکدامني که در خط فرعي دختر بيماري که نگهبان آسايشگاه قصد ازدواج با او دارد، نماي نقطه نظر به اين مفاهيم را تا حد زيادي عوض مي کند و زواياي جديدي را پيش روي مخاطب قرار مي دهد. همانطور که با استفاده از نريشن کليت فيلم را به مثابه منولوگ ذهني شخصيت اصلي تعبير مي کند. توزيع اطلاعات در طول قصه از ويژگي هايي است که سازنده نقطه قوت فيلم از مرحله نگارش است. اطلاعات در مورد لوکيشن آسايشگاه بيماران لاعلاج، معرفي مکان و شخصيت اصلي حتي شخصيت هاي فرعي به گونه اي تدريجي و مقطعي ارائه مي شود که مخاطب را گام به گام با نقاط ديد جديدي مواجه مي کند.
    "آفتاب بر همه يکسان مي تابد" همان نگاه کليشه اي به مفاهيم معنايي و ماورايي را به همراه دارد که امروز به عنوان معضل فيلم هاي معناگرا عنوان مي شود. نگاه سطحي و يک وجهي به معجزه، شفا، امامزاده، نماز خواندن، تسبيح انداختن و نداي قلبي. فيلمساز سعي کرده با همسو کردن يک زن مسيحي (ژانت) و يک زن مسلمان (نگار) به واسطه حضور جانبازي که روزهاي پاياني را مي گذراند (رضا)، به نوعي تأثيرپذيري ژانت را از باورهاي مذهبي نگار که مي خواهد شفاي شوهرش را از امام رضا (ع) بگيرد، به تصوير بکشد. اما مسئله اين است که اين تأثيرپذيري به قدري نمايشي و اغراق شده است که دافعه ايجاد مي کند، بيش از آنکه تأثير بگذارد.
    به علاوه ژانت از ابتداي فيلم با يکسري نشانه هاي چيده شده در مسير مواجه مي شود که فيلمساز با اصرار آنها را کنار هم قرار داده تا منجر به قرار گرفتن او در مسير حرکت با نگار و همسرش رضا شود. تازه فيلمساز چون مطمئن نبوده اين اتفاق ها منجر به نتيجه مورد نظر شوند، در موقعيت هاي مختلف سعي در توضيح اين نکته دارد. مانند وقتي که پليس راه به تفصيل توضيح مي دهد که اگر ژانت با يک اتفاق ماورايي در جاده منحرف نشده بود مطمئناً با تانکر سوخت که جلوتر در جاده سرنگون شده، برخورد مي کرد و ...
نکته ديگر درباره باور و نگاه سهل الوصولي است که به شفا و معجزه وجود دارد. در "سينه سرخ" به اين مفهوم مي پردازيم که شفا و معجزه چقدر به باور ساده و بي غش انسان ها بستگي دارد و در واقع چقدر به ما نزديک است. ولي نه به اين مفهوم که شأن معجزه را به مفهومي پيش پا افتاده تنزل دهيم. نزديک شدن به عمق مفاهيم معنايي زمينه چيني و آداب خاصي مي طلبد.
    "ساعت 25" به نوعي آسيب ديده از اولين انتخاب هاي نويسنده و فيلمساز است. در کنش و واکنش هاي شخصيت ها هم به همين شيوه توسل شده و نتيجه هم فيلمي است قابل پيش بيني و البته نسخه دست چندم روايت هاي آشناي شنيداري. فيلم نقطه قوت خود را از نوعي توسل به عالم ماوراء مي گيرد اما نمي تواند از اين نقطه در جهت ارتقاء الگوهاي کليشه شده و شعاري خود استفاده کند. به عنوان مثال وقتي در گره گشايي علامت سئوال هاي فيلم با رويکردي به روح بودن شخصيت اصلي و سرگرداني او در برزخ پاسخ مي گيرد، طبعاً مي توان به بازنگري در کليت فيلم پرداخت. اما نکته اينجاست که اين بازنگري فقط محدود به غافلگيري مخاطب مي شود وگرنه نمي تواند به مفاهيم معنايي و ماورايي عمقي ببخشد.
    به عنوان مثال از حضور روح مادر در کنار رزمنده اسير چه استفاده اي مي شود جز آنکه مادر سعي مي کند خاطرات فراموش شده او را به خاطرش بياورد. اينکه همسر و فرزندي داشته که هيچگاه نتوانسته او را ببيند ... و به نوعي او را به ديدار خانواده اش مي فرستد که ديگر به او تعلق ندارند و در انتها هم بار سفر را مي بندند و به انتظار و سرگرداني خود در برزخ ادامه مي دهند. در اين فاصله چه اتفاقي افتاده و در واقع از مختصات در برزخ بودن اين ارواح و دخل و تصرف آنها در اتفاقات زندگان چه نتيجه اي عايد مي شود؟
    "سينه سرخ" از معدود نمونه هايي است که در همسويي با "پابرهنه در بهشت" نگاهي تازه به مفاهيم معنايي را با مولفه هايي هوشمندانه وارد قصه مي کند. هر چقدر "پابرهنه ..." با ساختار فرميک تصويري و روايي خود مي تواند از اين ژانر کليشه زدايي کند، "سينه سرخ" با پرداختن به عمق مضامين مطرح شده و نگاهي بي پيرايه به اين مهم نائل مي شود.
    فيلم دست مي گذارد روي مولفه هاي آشناي آموزه هاي مذهبي دين اسلام و مسيح و از همجواري اين دو به مفهومي درخور و تأثيرپذير مي رسد که "آفتاب بر همه..." با آن چيدمان تصنعي نمي تواند به حوالي اش هم برسد. باور معجزه و دم مسيحايي در ذهن کودک قهرمان فيلم به گونه اي باورپذير پرداخت شده که چشم باز کردن دوست مرده اش در انتهاي فيلم، کمترين تأثيرگذاري آن است. چون فيلم توانسته زواياي اين معجزه را به خوبي کالبدشکافي کند و از وراي طي طريق او براي يافتن دم مسيحايي به نگاه جديدي از معجزه منجر شود.
    مولفه هاي قرينه اي چون اسلام و مسيحيت، روحاني و کشيش، امامزاده و کليسا، کلاه خود نمادين امام حسين (ع) و صليب مرصع مسيح ... و نهايتاً دو کودک که به دو زبان بيگانه دعا مي خوانند و زنده شدن دوستشان را طلب مي کنند. شفاخواهي و شفايابي و معجزه آداب خاص خود را دارد و لحن و نگاه خاص خود را مي طلبد.
«آدم» در ميان فيلم هاي معناگراي امسال با در نظر گرفتن سهمي براي نامفهوم بودن خطوط فرعي آن، نگاه ساده و صميمي به مفهوم نزديکي به مرگ دارد. فيلم با شکستن کليشه فرشته مرگ در نوع حضور تصويري، مفهومي و روايي مي تواند خط اصلي قصه را واجد تازگي خاصي کند. زني که با طراحي چهره افرادي که نزديک به مرگ هستند دنبال «آدم» است تا او را با خود ببرد.
    فرشته مرگ خانه به خانه دنبال آدم مي گردد و در اولين برخورد مرد به گونه اي با او برخورد مي کند که انگار او هم مدت هاست منتظرش بوده است. زني که در خاکسپاري، عقد و جشن و شادي کنار مردم حضور دارد و حتي وجهي از زنانگي را در تصوير بيروني خود به نمايش مي گذارد که از همه اين جهات کليشه زدايي از فرشته مرگ است. عزرائيل را با اين ويژگي هاي خاص شخصيت پردازانه جاي ديگري هم سراغ داريد؟
    نفس تعريف يک روستاي خاص که مشهور است آدم هايش فقط به دنيا مي آيند و هيچوقت نمي ميرند از مواردي است که باورهاي مذهبي عامه مردم را نشانه مي رود تا با تکيه بر اين باورها مردم روستا به کسب و کار خود رونق دهند و مرده هايشان را شب ها به خاک بسپرند. همه اين تعاريف جديد و نوآوري ها از امتيازات فيلم «آدم» است، اما خطوط فرعي مبهم که بخش عمده اي از فيلم و روابط حاکم بين روستائيان را نامفهوم جلوه مي دهد و در واقع به پيوند مناسبي با خط اصلي قصه نمي رسد، هم از نکاتي است که برجسته مي شود. بخصوص با کميتي که به آن پرداخته شده مانند شخصيت زن (جهان افروز)، کوتوله و مردي که صاحب 9-8 بچه است و زن بيماري در خانه دارد و ...
    «خدا نزديک است» را مي توان ادامه همان نگاه استعاري به معنا و مفاهيم معنايي قلمداد کرد. فيلمي که سير يک عشق مادي به عشقي معنوي را با مولفه هايي به تصوير مي کشد که سينمايي نيستند و به اين ترتيب تحول شخصيت اصلي هم در حد همان استعاره و قصه باقي مي ماند. تکيه بر جايگاه امامزاده در باور مذهبي مردم، تابلوها و تصاوير مذهبي امامزاده که همجواري با آنها پسر جوان را به روياي حضور معصوم و شفا مي رساند، چيزي فراتر از روايات و تصاوير کتاب هاي ديني مدارس نيستند و در واقع کمتر نقطه قوتي به لحاظ استفاده از مديوم سينما به مضمون اضافه شده است.
    نکته ديگر در مورد سير پسر جوان است که به شيوه عشق هاي اساطيري با طي يک دوره مجنون شدن در کوچه و خيابان به بستر بيماري مي افتد و سرانجام از بيماري عشق به درماني دائمي مي رسد و معشوق برتر را انتخاب مي کند. اما مسئله اين است که همه اين مفاهيم هم در حد و اندازه همان قصه هاي نوشتاري کارکرد پيدا مي کنند و عمق بيشتري پيدا نمي کنند. همانطور که استفاده از شيوه شکست زمان در روايت و نوعي حرکت در زمان و مکان هم نمي تواند در جهت مضمون کمک خاصي کند و برخاسته از جنس و نياز قصه نيست. واقعيت اين است که اگر قصه خطي هم روايت مي شد اتفاق خاصي نمي افتاد و چيزي از دست نمي رفت.
    با برشمردن چند فيلم عمده معناگرا به نمايش درآمده در جشنواره فجر اين نکته به نوعي يادآوري مي شود که نمي توان با توسل بر چند مولفه امتحان پس داده و نخ نما در ژانري مانند سينماي معناگرا که باور و آموزه هاي مذهبي و ديني مردم را نشانه مي رود، توقع ساخت اثري درخور و تأثيرگذاري آن را داشت، فقط به اين بهانه که نفس تقدس مضمون جوابگوي نقاط ضعف عديده فيلم باشد. يک اثر معناگرا وقتي مي تواند به همذات پنداري با مخاطب برسد که فيلم را واجد زيرلايه هاي متعدد و عميق کند. همان گونه که تصوير کردن هر پديده اي راه و رسم خاص و آشنايي و اشراف به حيطه هاي تجربه نشده را مي طلبد، معناگرايي هم آداب، زبان و بيان خاص خود را مي طلبد.
انتهای پیام /

 
   
 
    خانه |  درباره ما  |  تماس با ما  |  قوانین و مقررات  |  منابع |  جشنواره سينما |  خبر  
  كليه حقوق اين سايت براي sourehcinema.com محفوظ ميباشد
Copyright © 2003-2016 SourehCinema.com All rights reserved
توسعه دهندگان سايت  Email: info@sourehcinema.com